بنام او
میراث فرهنگی و باستان شناسی
در جمعی از همکاران که اکثرشان در سازمان میراث فرهنگی و ... کار می کنند در باره باستان شناسی ایران گفتگو می کردیم و طی این گفتگو سئوالی که چند ماه پیش برایم طرح شده بود دوباره داغش تازه شد. میراث فرهنگی و باستان شناسی همسانی ها و ناهمسانی ها، مشابهت ها و تفاوت ها؟
میراث چنانکه از همین کلمه فهمیده می شود مربوط به گذشته است. به عبارت دیگر اگر پدیده ای مربوط به گذشته نباشد و به ارث نرسیده باشد، میراث خوانده نمی شود. پس تعلق به گذشته مشخصه ای است که برای میراث می توان برشمرد. اما آیا در مورد باستان شناسی نیز چنین است؟ به زبان دیگر آیا باستان شناسی هم فقط به مطالعه گذشته می پردازد. لااقل براساس بعضی پژوهش هایی که در باستان شناسی و انسان شناسی در چند دهه اخیر رایج شده این مبنا را پدیدآورده که باستان شناسی ضرورتا به مطالعه گذشته نمی پردازد. برای مثال پروژه زباله که بوسیله راثجه(Rathje) انجام شد. پروژه کاوش هایی که روی بقایای برج های دوقلو پس از یازده سبتامبر انجام شد. پس به نظر می رسد موضوع مورد مطالعه در باستان شناسی ضرورتا به گذشته تعلق ندارد. این مسئله البته می تواند یک ناهمسانی قلمداد شود و تفاوتی را بین میراث فرهنگی و باستان شناسی برملا کند. موضوع به همین سادگی نیست بهمین جا ختم نمی شود.
باستان شناسی یک رشته دانشگاهی است یعنی روش و تئوری دارد اما میراث فرهنگی در کل جهان یک نظام اداری – اجرائی و ازبالایی است(یونسکو). برای تایید این موضوع کافی است میراث جهانی و دفتر و دستک ونظام اداری آن را مرور کنید. یا در نظر آورید که نه تنها در ایران بلکه در همه دانشگاه های دنیا رشته دانشگاهی و فارغ التحصیلانی که میراث فرهنگی خوانده باشند، وجود ندارد. میراث فرهنگی یک ساختار اداری- اجرایی است که در ارتباط با چند رشته دانشگاهی است. البته یکی از این رشته ها باستان شناسی است. و باستان شناسی یک رشته دانشگاهی است البته فراتر از میراث فرهنگی و نظام های اداری -اجرایی آن. تنها در مواردی این دو نظام که از بنیاد با هم تفاوت دارند همپوشانی پیدا می کنند. باستان شناسی به مثابه یک نظام در دانش های انسانی نه تنها در مطالعه میراث فرهنگی محدود نشده بلکه تنها به پژوهش در مورد گذشته نمی پردازد در مورد آینده در مورد زمان حال یا حتی فارغ از زمان و مکان و با رویکردی نظری ممکن است انسان و فرهنگ او را مورد مطالعه قرار دهد.
ناگزیر باید یادآوری کنم که در ایران خاصه در میان همکاران ارجمندی که در سازمان عریض و طویل میراث فرهنگی و ... کار می کنند تدریجا این برداشت رایج شده که دو واقعیت میراث فرهنگی و باستان شناسی همپوشانی قابل توجه دارند. حتی فراتر از این رفته و این دو را هم سنخ می پندارند. در حالیکه بین این دو چنانکه شرح داده شد از بنیاد تفاوت های ریشه ای و بنیادی وجود دارد. در مواردی باستان شناسی را در حد راهکارهای اداری- اجرایی در سازمان میراث فرهنگی تقلیل داده ایم. چنانکه ممکن است پژوهش میدانی باستان شناسانه را در حد تعیین حریم استقرارهای باستانی پایین آورده باشیم!! آیا واقعا چنین است؟ این واقعیت تلخ آنقدر فراگیر شده که اکثر مدرسان رشته باستان شناسی در دانشگاه ها نیز پذیرفته اند که لازم است واحد های درسی باستان شناسی متناسب با میراث فرهنگی شود. در حالیکه به نظر می رسد لازم است راهکارهای اداری -اجرایی میراث فرهنگی در جامعه و در ساختار نظام حاکمیتی مورد ارزیابی قرارگرفته و متناسب با رویکردهای بنیادی و بومیت های فرهنگی ایران اسلامی گردد.
باز هم ناگزیرم، البته با پوزش از استادان ارجمند و همکاران بزرگوارم در دانشگاه ها، یادآوری کنم که گرچه روش ها، رویکردهای تئوریک و واحدهای درسی در رشته باستان شناسی در ایران سال هاست که تنها با تغییرات کمی همراه بوده و به روز نشده است. اما این فرآیند در هیچ حالتی ممکن نیست به سوی تقلیل باستان شناسی در حد اجرای راهکارهای اداری – اجرایی در تناسب با میراث فرهنگی باشد. همچنانکه نمی تواند در راستای رویکرد نخ نمای باستان شناسی در خدمت بازسازی تاریخ در پیش از تاریخ قرار گیرد. یا به دنبال جستن کفن برای جسد بجا مانده از تئوری بافی های زبان شناسی تاریخی فرستاده شود(آریایی ها و آمد و رفت شان از همه جهتی بجز اسمان). چراکه دهه های نخست سده بیستم که تفاسیر باستان شناختی در نهایت بسوی نهادن نامی از کتیبه های بین النهرینی – آشوری برآثاری باستانی در غرب یا شرق ایران بسنده می کرد، به سرآمده است. اگر هلال حاصلخیزی برآسمان باستان شناسی دنیا می درخشید و اگر منطقه ای هسته ای، بافتار لازم برای فرآیند تولید غذا در دوره نوسنگی و یکجانشینی را فراهم می کرد؛ امروز تنها می توان گفت: خداوند جهانیان از هنری برستد گرفته تا گوردن چایلد و بریدوود را رحمت کند.
دوست نکته سنجی می گفت" همه اش نگویید چه نیست، چه نیست، شرح دهید که چه هست". من چون خود را نزد این دوست نقد پذیر معرفی کرده ام؛ لااقل لازم است شرح دهم که باستان شناسی چه هست گرچه ممکن است این مهم تناسب با موقعیت اینجانب نداشته باشد. همچانکه که در نوشته های اولیه این وب نوشته شرح داده ام باستان شناسی از نظر من، مطالعه مواد و ساختارهای فرهنگی است که البته در این مطالعه برداشت اطلاعات از مواد فرهنگی و مسائل مترتب برآن در رتبه نخست قرار دارد؛ پس از این منبع داده های مکتوب، فرهنگ جامعه معاصر در زمینه زنده و منابع روایی در رتبه های بعدی نه؛ به مثابه منابع کمکی قرار دارند.
نکته پایانی اینکه واحدهای درسی اگر قرار است به روز شوند، جایگاه باستان شناسی در ساختار حاکمیتی و اداری –اجرایی اگر حذف شده و لازم است بازگردانده شود. و حرکت هایی از این دست، بیش ازهر چیزی نیازمند آسیب شناسی، هم گرایی، هم اندیشی، همنوایی و نواندیشی در راستای ارائه تفسیری بومی از باستان شناسی متناسب با پشینه، بافتار و فرهنگ ایران زمین است.
چنانکه همکاران ارجمند گزارش می کنند شرایط بسیار ناگوار است: باستان شناسی بودجه ای برای پژوهش که چه عرض کنم فعالیت در اختیار ندارد. جایگاهای اداری – اجرایی در ساختار حاکمیتی را نیز از دست داده است. اما اینجانب بسیار امیدوارم که در این شرایط باستان شناسی و باستان شناسان تغییری در خود و رویکردشان بوجود آورند و به تکاپو در افتند. چنانکه به نقل از استاد بزرگوار پروسل(Preucel 2006,123) باستان شناسی امریکا پس از جنگ جهانی دوم چنین شرایطی داشت و در دهه های 50 تا 60 میلادی چنان تحولی در خود و باستان شناسی دنیا پدیدآورد که برای هر اهل فنی نیازمند شرح و توضیح نیست.
میراث فرهنگی و باستان شناسی
در جمعی از همکاران که اکثرشان در سازمان میراث فرهنگی و ... کار می کنند در باره باستان شناسی ایران گفتگو می کردیم و طی این گفتگو سئوالی که چند ماه پیش برایم طرح شده بود دوباره داغش تازه شد. میراث فرهنگی و باستان شناسی همسانی ها و ناهمسانی ها، مشابهت ها و تفاوت ها؟
میراث چنانکه از همین کلمه فهمیده می شود مربوط به گذشته است. به عبارت دیگر اگر پدیده ای مربوط به گذشته نباشد و به ارث نرسیده باشد، میراث خوانده نمی شود. پس تعلق به گذشته مشخصه ای است که برای میراث می توان برشمرد. اما آیا در مورد باستان شناسی نیز چنین است؟ به زبان دیگر آیا باستان شناسی هم فقط به مطالعه گذشته می پردازد. لااقل براساس بعضی پژوهش هایی که در باستان شناسی و انسان شناسی در چند دهه اخیر رایج شده این مبنا را پدیدآورده که باستان شناسی ضرورتا به مطالعه گذشته نمی پردازد. برای مثال پروژه زباله که بوسیله راثجه(Rathje) انجام شد. پروژه کاوش هایی که روی بقایای برج های دوقلو پس از یازده سبتامبر انجام شد. پس به نظر می رسد موضوع مورد مطالعه در باستان شناسی ضرورتا به گذشته تعلق ندارد. این مسئله البته می تواند یک ناهمسانی قلمداد شود و تفاوتی را بین میراث فرهنگی و باستان شناسی برملا کند. موضوع به همین سادگی نیست بهمین جا ختم نمی شود.
باستان شناسی یک رشته دانشگاهی است یعنی روش و تئوری دارد اما میراث فرهنگی در کل جهان یک نظام اداری – اجرائی و ازبالایی است(یونسکو). برای تایید این موضوع کافی است میراث جهانی و دفتر و دستک ونظام اداری آن را مرور کنید. یا در نظر آورید که نه تنها در ایران بلکه در همه دانشگاه های دنیا رشته دانشگاهی و فارغ التحصیلانی که میراث فرهنگی خوانده باشند، وجود ندارد. میراث فرهنگی یک ساختار اداری- اجرایی است که در ارتباط با چند رشته دانشگاهی است. البته یکی از این رشته ها باستان شناسی است. و باستان شناسی یک رشته دانشگاهی است البته فراتر از میراث فرهنگی و نظام های اداری -اجرایی آن. تنها در مواردی این دو نظام که از بنیاد با هم تفاوت دارند همپوشانی پیدا می کنند. باستان شناسی به مثابه یک نظام در دانش های انسانی نه تنها در مطالعه میراث فرهنگی محدود نشده بلکه تنها به پژوهش در مورد گذشته نمی پردازد در مورد آینده در مورد زمان حال یا حتی فارغ از زمان و مکان و با رویکردی نظری ممکن است انسان و فرهنگ او را مورد مطالعه قرار دهد.
ناگزیر باید یادآوری کنم که در ایران خاصه در میان همکاران ارجمندی که در سازمان عریض و طویل میراث فرهنگی و ... کار می کنند تدریجا این برداشت رایج شده که دو واقعیت میراث فرهنگی و باستان شناسی همپوشانی قابل توجه دارند. حتی فراتر از این رفته و این دو را هم سنخ می پندارند. در حالیکه بین این دو چنانکه شرح داده شد از بنیاد تفاوت های ریشه ای و بنیادی وجود دارد. در مواردی باستان شناسی را در حد راهکارهای اداری- اجرایی در سازمان میراث فرهنگی تقلیل داده ایم. چنانکه ممکن است پژوهش میدانی باستان شناسانه را در حد تعیین حریم استقرارهای باستانی پایین آورده باشیم!! آیا واقعا چنین است؟ این واقعیت تلخ آنقدر فراگیر شده که اکثر مدرسان رشته باستان شناسی در دانشگاه ها نیز پذیرفته اند که لازم است واحد های درسی باستان شناسی متناسب با میراث فرهنگی شود. در حالیکه به نظر می رسد لازم است راهکارهای اداری -اجرایی میراث فرهنگی در جامعه و در ساختار نظام حاکمیتی مورد ارزیابی قرارگرفته و متناسب با رویکردهای بنیادی و بومیت های فرهنگی ایران اسلامی گردد.
باز هم ناگزیرم، البته با پوزش از استادان ارجمند و همکاران بزرگوارم در دانشگاه ها، یادآوری کنم که گرچه روش ها، رویکردهای تئوریک و واحدهای درسی در رشته باستان شناسی در ایران سال هاست که تنها با تغییرات کمی همراه بوده و به روز نشده است. اما این فرآیند در هیچ حالتی ممکن نیست به سوی تقلیل باستان شناسی در حد اجرای راهکارهای اداری – اجرایی در تناسب با میراث فرهنگی باشد. همچنانکه نمی تواند در راستای رویکرد نخ نمای باستان شناسی در خدمت بازسازی تاریخ در پیش از تاریخ قرار گیرد. یا به دنبال جستن کفن برای جسد بجا مانده از تئوری بافی های زبان شناسی تاریخی فرستاده شود(آریایی ها و آمد و رفت شان از همه جهتی بجز اسمان). چراکه دهه های نخست سده بیستم که تفاسیر باستان شناختی در نهایت بسوی نهادن نامی از کتیبه های بین النهرینی – آشوری برآثاری باستانی در غرب یا شرق ایران بسنده می کرد، به سرآمده است. اگر هلال حاصلخیزی برآسمان باستان شناسی دنیا می درخشید و اگر منطقه ای هسته ای، بافتار لازم برای فرآیند تولید غذا در دوره نوسنگی و یکجانشینی را فراهم می کرد؛ امروز تنها می توان گفت: خداوند جهانیان از هنری برستد گرفته تا گوردن چایلد و بریدوود را رحمت کند.
دوست نکته سنجی می گفت" همه اش نگویید چه نیست، چه نیست، شرح دهید که چه هست". من چون خود را نزد این دوست نقد پذیر معرفی کرده ام؛ لااقل لازم است شرح دهم که باستان شناسی چه هست گرچه ممکن است این مهم تناسب با موقعیت اینجانب نداشته باشد. همچانکه که در نوشته های اولیه این وب نوشته شرح داده ام باستان شناسی از نظر من، مطالعه مواد و ساختارهای فرهنگی است که البته در این مطالعه برداشت اطلاعات از مواد فرهنگی و مسائل مترتب برآن در رتبه نخست قرار دارد؛ پس از این منبع داده های مکتوب، فرهنگ جامعه معاصر در زمینه زنده و منابع روایی در رتبه های بعدی نه؛ به مثابه منابع کمکی قرار دارند.
نکته پایانی اینکه واحدهای درسی اگر قرار است به روز شوند، جایگاه باستان شناسی در ساختار حاکمیتی و اداری –اجرایی اگر حذف شده و لازم است بازگردانده شود. و حرکت هایی از این دست، بیش ازهر چیزی نیازمند آسیب شناسی، هم گرایی، هم اندیشی، همنوایی و نواندیشی در راستای ارائه تفسیری بومی از باستان شناسی متناسب با پشینه، بافتار و فرهنگ ایران زمین است.
چنانکه همکاران ارجمند گزارش می کنند شرایط بسیار ناگوار است: باستان شناسی بودجه ای برای پژوهش که چه عرض کنم فعالیت در اختیار ندارد. جایگاهای اداری – اجرایی در ساختار حاکمیتی را نیز از دست داده است. اما اینجانب بسیار امیدوارم که در این شرایط باستان شناسی و باستان شناسان تغییری در خود و رویکردشان بوجود آورند و به تکاپو در افتند. چنانکه به نقل از استاد بزرگوار پروسل(Preucel 2006,123) باستان شناسی امریکا پس از جنگ جهانی دوم چنین شرایطی داشت و در دهه های 50 تا 60 میلادی چنان تحولی در خود و باستان شناسی دنیا پدیدآورد که برای هر اهل فنی نیازمند شرح و توضیح نیست.
تا زمانی دیگر و تازه شدن داغی تاثیرگذار