۱۳۸۸ فروردین ۲۶, چهارشنبه

به یاد حکیم عمر خیام و نوروز پرفروز


در یک روز از دهه دوم فروردین ماه با آب و هوای بهاری در شهری کوهستانی مانند همدان، می توانید بهار را تصور کنید؟ نوروز در چنین بافتاری گرچه دیرتر از مناطق پست و واحه ها آمده؛ اما جلوه هایی تمام عیار دارد. شکوفه های رنگارنگ و قشنگ، بر درختان. بوته های زرد و قرمز و سبزه های بهاری در گوشه و کنار اسفالت های خشن و سیاه، تنها جلوه هایی از فرآیند طبیعی و بهار طبیعت است. انسان هایی مرتب و نوپوش، شیک و تمیز، با گام هایی که از سرمستی بهار، بالاتر از حد معمول بالا می آیند فرآیند فرهنگی نوروز را نشان می دهند. از صبح تا شام، نوروز بکام به شرحی که می آید.
صبح در اطاق کارم نشسته بودم و هر از چندی هوا را در سینه حبس می کردم تا بهار را با تمام وجود حظ ببرم. یکی از دانشجویان تیزبین و کنجکاو آمد چند موضوع پرسید و طرح کرد. در میان موضوعاتش بهاری تر از این موضوع نبود که به نظرش رسیده بود مطالعه نوروز با رویکرد باستان شناسی چشم انداز جالب توجه خواهد بود. من هم از این دریافت او خرسند و شاد شدم چون متوجه شدم که تلاش هایم برای معرفی باستان شناسی چشم انداز بی نتیجه نبوده و لااقل او را به تامل واداشته است.
در راه خانه آنچه چشمک می زد و در مرکز دید خود نمایی می کرد، درختان دارای شکوفه بودند. نمی دانم چرا شکوفه ها، آن روز آنقدر خود نمایی می کردند. شب فرا رسید با بادهای بهاری و سردی جانبخش آن. برنامه ای در شبکه پنج سیما در مورد نوروز بحث می کرد. سید محمد بهشتی و دکتر محیط طباطبایی بودند. برنامه با فیلم هایی قطع می شد. توضیحات تاریخی و معماری بودند با تمرکز توجه نکردم. اما نوروز را متصل و همطراز اعیاد دینی می کردند. کاش پایداری نوروز را با فرآیندهای فرهنگی بلند مدت شرح می دادند. کاش پایه ای اساسی برای نوروز در این بخش کره زمین طرح می کردند اما خوب بود چون تنها تاکید صرف بر منابع تاریخی نبود که نخ نما شده اند معماری و فرهنگ را هم مخلوط کرده بودند.
روز نوروزی، شکوفه ها و گفتگوها مرا به یاد نوشته نظامی عروضی سمرقندی انداخت. آنجا که می گوید به دیدار حکیم عمر خیام نایل آمده و از او شنیده که می گوید، پس از مرگ تمایل دارد گورش در موقعیتی باشد که هر بهار و با باد بهاری پوشیده از شکوفه ها شود. و در ادامه روایت می کند که در بازگشت از شهرهای خراسان بزرگ، پس از چند ماهی در نیشابور خیام را باز می یابد اما در موقعیتی که خواسته بود و در منزلی جدید (گورش)که با باد بهاری گل افشان می شود.
کمی تامل کردم، موضوع را چنین تبین کردم که از کسی که تقویم جلالی را محاسبه کرده و سال ها عمر خود را بر آن نهاده. محاسبه کرده، چند باره محاسبه کرده و دقت به خرج داده و میراث نوروز ایران زمین و خاور نزدیک را برای ما مستند و مستدل کرده؛ انتظار وصیتی جز این نمی رود. او با بهار می زیسته و با تمام وجود آن را درک و لمس می کرده و از آن انگیزه می گرفته تا تلاش کند و دقت و محاسبه ای در خور نوروز انجام دهد و میراثی به این حد کاربردی و فراگیر را برای ما پایدار نماید. یادش گرامی باد وصیتش گرامی تر باد. در هر سال از دیرباز تا بحال و آینده، هر شکوفه یادآور او، نوروز و وصیتش!
تبینم از موضوع را با لیلا پاپلی در میان گذاشتم او با من موافق نبود و براین باور بود که شخصیت خیام کمتر احساسی و بیشتر عقلانی(فلسفی- ریاضی و محاسباتی) بوده و چنین وصیتی از او بعید می نماید. من اما همچنان با تبین خودم موافق هستم. رباعیات او را مرور کنید. گرچه بعضی در نسبت دادن آن رباعیات به او شک و شبه وارد می کنند اما کاربرد گرایی، کلی نگری در عین حال رویکردی فلسفی و تئوری با جزئی نگری در مواردی خاص. تقویم زمان و گذر زمان در موارد زیادی قابل پیگیری است.
مثل این مورد:
یک چند به کودکی به استاد شدیم یک چند به استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چه شده است از خاک برامدیم و در خاک شدیم(یا بر باد شدیم)
با رویکرد فلسفی که از او می شناسیم آن وصیت در سال های آخر عمر اصلا بعید نیست.
حال بیایید به شق دیگر موضوع را بنگریم با فرض اینکه وصیت خیام، بافته نظامی عروضی سمرقندی باشد. یعنی او با تخیل شاعرانه اش این موضوع را بازسازی و روایت کرده باشد. ناگزیر تیزبینی و زیرکی او(نظامی عروضی) را باید بستایم که چنین روایتی برساخته است. این قدر واقع نما و اینقدر بجا و متناسب با خیام و کارها و رویکردهای او.
سئوالی برایم باقی می ماند: آیا میراث هایی مانند نوروز برای ما و از فرهنگ گذشته مان بجا نمانده؟ نخبه گانی مانند خیام و نظامی عروضی سمرقندی چطور؟ ساختار و بافتاری که این دو را به هم برساند چطور؟ بدون گذشته گرایی غم بار(نوستالژیک) و "ننه من غربیم" بازی. به نظرم این سومی این روزها نادرو نایاب است وگرنه هم آن فرهنگ منبعی غنی است و هم نخبگان این قوم کم نیستند. آنچه غایب است ساختار نزدیک کردن این دو به هم و انگیزه بخشنده به نخبگان است. ممکن است کسانی با این برداشت من موافق نباشند(مشکلی نیست) اما در زمینه میراث فرهنگی اطمینان دارم که چنین است. غیر متخصصان چنان گوی سبقت را ربوده اند که یادآور بیان سعدی رحمت ا... عیله است. آنجا که فرمود هرکه را عقل خود به کمال نماید و فرزند خویش به جمال.... اما باید منظر ماند تا به قول هم او: (گمان می کنم مطمئن نیستم)
صالح و طالح متاع خویش نمودند تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
منظور زمان لازم است تا بتوان اظهار نظر و ارزیابی دقیقی داشت.
تا فرصتی دیگر و متاعی دیگر