۱۳۸۷ فروردین ۶, سه‌شنبه

نوروز نامه

نامه نوروزی("ن"ن")
به راستی حتی نمی توان فکرشم کرد؛ فقط باید دید نه ببخشید فقط باید مشاهده کرد. خیلی موارد اینطوری است دیگه، در عین حالیکه فکرشم نمی کنی اما می توانی مشاهده کنی. نوروز رو می گم. تا حدود بیست اسفند ماه تقریبا خبری نیست. شاخه درختان خشک است و بی روح! اصلا زنده بودن را تداعی نمی کند. در باغچه ها در کوشه و کنار خیابان ها خبری از سبزی و سبزینه نیست. یکباره ظرف یک هفته نرم نرمک جوانه های کوچک، جوانه های بزرگ تر و یکباره در کمتر از دو هفته درختان سبز می شوند و در هر کوی و برزنی در هر جا که اسفالت سیاه زشت اجازه ظهور و بروز داده باشد گیاهان می رویند. در شهر که اینطور است در دشت و کوه بیابان، بازهم نمی توان تصور کرد؛ باید رفت مشاهده کرد. یادتان نرود دیدن با مشاهده کردن تفاوت دارد. دیدن اکثرا تصادفی و همراه با بی تفاوتی است اما مشاهده کردن در پی سئوال، برای دانستن و حداقل برای پی بردن است.
راستی دقت کردین، جامعه ما هم مدرن شده به این صورت که به سنت های فرهنگی که ساخته و قرارداد انسان ها و جامعه انسانی است به صورتی می پردازه که گویی اصلا موجودی غیر از همین موجود دوپای خرابکار، خدا خلق نکرده است. منظورم که چه عرض کنم، گوشه و کنایه ام به نوروز در جامعه ما در این سال ها هم هست. رسانه ها، روزنامه ها و... چنان به نوروز و سنت های آن می پردازند که گویی از یاد برده اند بابا طبیعت هم هست! راستی اگر کسی کمی ریگ فلسفی- تاریخی به کفش داشته باشه همین رو "انسان محوری" که از فرآورده های دوره مدرن است، تفسیر می کنه، اینطوری هم میشه دیگه.
راستی فکر کردین نوروز در نظر افراد گوناگون با تخصص های گوناگون چقدر فرق می کنه، این هم از محصولات مدرنیته است. تصور کنید آدم، حسابدار باشه که آخر ساله مجبوره حسابرسی و انبار گردانی و بستن حساب ها رو انجام بده. او چه تصوری از عید دارد؟ حال مقایسه کنید با کسی که تخصصش جنگلها و مراتع است. مگه میشه مشاهده یکسانی از نوروز داشته باشند؛ به نظر من که هرگز! یا تصور کنید کسی را که دارای تخصص تاریخ است به نظرم مبدا یک دوره و آغاز یک دوره جدید در نوروز برای او پررنگتر از من و شماست. واحد های سال را یکی یکی روی هم می چینه مانند ارجاع هایی که در نوشته هاش به متون تاریخی می ده! اون احتمالا هر نوروز ریسمان زمان را قیچی شده تصور می کنه یا حداقل گره افتاده که قبل و بعدش باهم فرق می کنه. سر هر سال او ممکنه احساسش مانند مسئولی دولتی باشه که روبان یک پروژه را قیچی می کنه. و البته هزاران ممکن دیگه. حال که به اندازه کافی به دیگران پرداختیم نوبت خودمان رسید. یک باستان شناس نوروز را چگونه مشاهده می کند؟ این است سئوال جدی. بیا حالا است که حسابی گیر می افتی مگه نه! نوروز آغاز فصل نویی است که با تغییرات در بستر(context) طبیعی پدیدار می شود. تغییراتی که نسبت به قبل و بعد از آن نرخ بالاتری دارند. نمود این تغییرات در بستر طبیعی سبز شدن طبیعت است: درختان، سبزه ها و ... این نمود را نشان می دهند. شاخص این تغییرات در فرآیند طبیعی تغییر توام با نو شدن، جوانه زدن و نوشوندگی آن است. تکرار شدنی همراه با نو شدن همراه با زندگی به قول "آلیاده" زادن و دوباره زادن. اگر قصد دارید فرآیند طبیعی را پیگیری کنید تنه درختی کهن سال را پیدا کنید واز مرکز به بیرون می توانید فرآیند را پیگیری کنید. این فرآیند طبیعی است فرآیند پایه است هرجایی در طبیعت و گیاهان و جانداران می توانید آن را جستجو کنید. حتی از دوره "فحلی" پستانداران هم قابل پیگیری است. از صدای گربه ها در استانه بهار هم می توان فهمید. راستی چقدر فراگیر است. از گیاه و نبات گرفته تا حیوان و انسان همه آن را درک که چه عرض کنم لمس می کنند نه زندگی می کنند. اما اگر از مرکب غرور پایین بیاییم حال شاید بتوانیم به فرآیند فرهنگی موضوع هم بپردازیم. نوروز که سنت های خاصی در جامعه ما دارد تابعی از فرآیند طبیعی آن است. در طبیعت تغییرات پدیدار می شده اند، انسان ها این تغییرات را می دیده اند و مثل جانداران دیگر انها نیز تغییرات را زندگی می کرده اند و از آنجا که انسان ها تدریجا فرهنگ دار شده اند. یعنی پدیده ای پدید آورده اند که برداشتی از طبیعت و تغییرات آن است در تعامل با آن سنت هایی را پدید آوده اند که دوام آورده و شده نوروز. پس از یاد نبریم که لااقل این یک فرآیند فرهنگی تابعی از فرآیندی طبیعی است همسو با آن در همان راستا.
نامردی است اگر مانند اکثر آنچه در جامعه و رسانه ها می بینیم از نوروز یاد کنیم بر آن ببالیم و به قول امروزی ها در جهان "پُز" بدهیم اما از نابغه منجم و مرد فرهنگ مند نیشابوری که این محاسبه گری را برای فرهنگ انسان دقیق کرد؛ یاد نکنیم.
در نزذ زندگان یادش بخیر باد در جمع رفتگان روحش بلند
و شاد
و هر بهار چنانکه او خود خواسته بود شکوفه های منزگاه ابدیش افزون و بیشمار!
به بحث فرآیند طبیعی نوروز، فرآیند فرهنگی نوروز و جامعه انسانی برگردم. فرهنگ انسان ها چنانکه فرآیندهای فرهنگی، تابعی از فرآیند های طبیعی اند. اما نه عین به عین و تام بلکه فرهنگ انسان ها وامدار نخبگان نیز هست انان که پا از تابعیت طبیعت فراتر نهاده و با مبانی طبیعی و به مدد هوش انسانی خویش و خلاقیت سرشارشان فرهنگ را تقویت می کنند. در باره نوروز "حکیم عمرخیام" و محاسبه نجومی ریاضی او برای سال شمسی نمونه ای از هزاران است.
شاد باشید و برقرار با نگاشته ای امروزی همراهیتان می کنم
بدرود،
چون فصل بهاران ز در آمد بحران زمستان بسرآمد
نوروز که "ملی شده" اکنون بر ملت ما باد بهاران همه میمون
گشتم همه جا لیک کنم نقل به مضمون انجام همه سال و آغاز دگر"نون"
منظورم از "نون" اول معیشت یا همان "نان" است که همه سال گذشته را منظور بود، متاسفانه، و "نون" دگر البته "نوروز" است.
"نامه نوروزی" را با سبکی محاوره ای(وب لاکی) آغاز کردم و در آن تمرین کردم که وارد بحث جدی نشوم اما نشد که نشد. پدر بزرگ مادر بزرگ ها می گفتند خدا به هرکسی یه "قسمتی" داده! این هم شاید همونه.
تا فرصتی دیگر

هیچ نظری موجود نیست: