۱۳۸۷ مهر ۴, پنجشنبه

این سه دفاعیه

این سه دفاعیه و آن اظهار نظرها
تذکر را می پذیرم، در عنوان ضمیرهایی با مراجع نامعلوم بکار نمی برند؛ اما شاید قرضی دارم! اگر ادامه را بخوانید متوجه می شوید.
در طول دو هفته گذشته به ضرورت و رودربایستی، در سه دفاعیه کارشناسی ارشد شرکت کردم. فقط یکی از این دفاعیه ها باستان شناسی بود. دو مورد دیگر یکی جامعه شناسی و در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و سومی مطالعات فرهنگی و در دانشکده علوم اجتماعی و ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی دفاع شد. چرا این سه را باهم آورده ام و قصد دارم، مقایسه کنم؟
1) هر سه در رشته های علوم انسانی دفاع شده اند.
2) هر سه نفر در مقطع دکتری پذیرفته شده اند؛ منظور هر سه از سرآمدان رشته خود بوده و با عجله و در مدت کوتاهی پایان نامه هایشان را نوشته بودند. گروه های مربوطه هم به نظر می رسد کف یا حداقل را از انها به سبب شرایط گفته شده می توانست بپذیرد.
3) به نظرم ضروری است گاهی از لاک رشته خود درآمده و به اطراف نگریسته و خود و رشته مان را با دیگران مقایسه کنیم.
دوستی ادبیات چی در دهۀ قبل می گفت اگر کسی بخواهد در هریک از رشته های علوم انسانی بجایی برسد لازم است با رشته های دیگر علوم انسانی آشنایی داشته باشد. وگرنه درجا می زند، چراکه این رشته ها گسترده و در هم تنیده اند. من هم با او موافقم و این است توجیهی که گاه به دفاعیه ها و سخنرانی های رشته های دیگر علوم انسانی سر می زنم. تا به قول خودمانی ها خود و رشته تحصیلی مان را سنگ کنم. منظور بسنجم و ارزیابی کنم.
حال شرح ماجرا یا بهتر است بنویسم ماجراها:
برادر جامعه شناس در ابتدا بسیار استرس داشت و صدایش در نمی آمد. اما چون موضوعش تئوری بود فرصت کافی به او دادند(حدود یک ساعت). پس از دفاعش استاد داور از او دفاع کرد(دقیق در مدت کوتاه خوانده بود). استاد مشاور پایان نامه او را جامعه شناسی ندانست(او هم خوانده بود) و استاد راهنما پس از دفاع جانانه و مسلطی که از دانشجویش کرد. نکاتی اساسی را طرح کرده و درخواست پاسخ از دانشجو کرد. دانشجو به استاد داور، مشاور و راهنما جواب داد؛ جوابهایی نسبتا قانع کننده. و برای ما(مخاطبین) وقتی تعجب آور شد که خود دانشجو در انتها مشکلات و تنگناها و ضعف های کارش را بیان کرد. توصیه هایی برای دیگرانی که به تئوری علاقه دارند اظهار نمود. مهم تر اینکه تنگناها و مشکلاتی که او گفت، تنها شباهت های دوری با نظرهای استاد راهنما و بسیار دوری با اظهار نظرهای استاد داور داشت. همه از جو موجود خرسند بودند و درکلیات توافق حاصل شد. نمره پس از اعلام 19 بود و به نظرم عادلانه می نمود. من هم از این پایان نامه بسیار آموختم. سه دانشجو هم سئوال کردند.
خواهری که در رشته مطالعات فرهنگی دفاع کرد. پانزده تحقیق را مورد فراتحقیق قرار داده بود. توصیف و طبقه بندی موضوعی و محتوایی آکادمیکی از این تحقیقات ارائه داد. اطلاعات آنها را گرفته بود خودش تحلیل کرده بود و تحلیل های آنها را ارزیابی می کرد. به موضوع مسلط می نمود. آراء دو "فرا استاد"(سروش و نصر) را ارزیابی کرد و نظر آنها در مورد موضوع مورد مطالعه اش را از چند منظر مورد ارزیابی قرار داد. بازهم چون موضوع می طلبید دانشجو حدود 50 دقیقه وقت داشت. استاد داور حدود 20 دقیقه و از سیر تا پونه، پایان نامه را مورد بررسی و "فراحمله" قرار داد(خط به خط و صفحه به صفحه ارجاع می داد). استاد راهنما نیم مرده و نیم جان از موضوع و دانشجو دفاع کرد. استاد مشاور نیز نکاتی را پرسید و نکاتی را به نظرهای راهنما اضافه کرد(به دقت خوانده بود). در نهایت جلسه اساتید حدود 15 دقیقه طول کشید. این یکی نیز 5/18 گرفت و قرار شد اصلاحاتی انجام داده و پایان نامه را تحویل دهد. به نظرم دراین اصلاحات نظرهای مشترک هر سه استاد برای اصلاحات مبنا قرار می گرفت.(شاید 15 دقیقه جلسه برای همین بود، البته مطمئن نیستم) یک دانشجو توضیحاتی داد.
برادرباستان شناس ارائه مسلطی داشت. طبقه بندی هایی که ارائه داد بسیار گذرا بود و در عین حال نارسا. عمده بحثی که ارائه داد، برداشت های تفسیری او بود. من تحلیلی در کار او ندیدم، اما تفاسیر دیگران را در باره داده هایی که مطالعه کرده بود طبقه بندی شده و جامع ارائه نمود. ارزیابی قابل قبولی از تفاسیر دیگران ارائه نمود و در نهایت از تفاسیر خودش دفاع کرد. اساتید هیچیک نظری ندادند(در مورد کم و کیف خواندن پایان نامه نمی توانم نظری بدهم چون اظهار نظری نکردند)؛ دانشجویان چند سئوال طرح کردند که دانشجو جواب داد. اما آنها نیز مثل من پایان نامه را نخوانده بودند و تنها دفاعیه را شنیدند.این سئوال ها البته بهتر از سکوت(یعنی هیچ) بود. دانشجو 20 دقیقه وقت داشت و با ترس و لرز، سی و چند دقیقه وقت گرفت. نمره اش که اعلام شد 5/19 بود.
پس از این سه دفاعیه سعی کردم کلاه نداشته ام را قاضی کنم. منظورم همان مقایسه را انجام دهم. چند سئوال از خودم پرسیدم؟ و خودم به آنها جواب داده ام بصورت نمره. سعی کرده ام غیر شخصی اظهار نظر کنم و البته بی طرف و بی غرض!
1) اساتید در این پایان نامه ها از نظر آموزش دادن به دانشجویشان چه نمره ای می گیرند؟ج.18م.14ب.7
2) برای مخاطبان شرکت در این دفاعیه ها به نظر من چه درصدی از اتلاف وقت است؟(مبنا از 100) ج.20تا30 م.40تا50 ب.75تا85
3)چقدر از دانشجو(مدافع) در این دفاعیه آموخته ام؟(کمی، از بیست) ج.18 م.16 ب.17
4) و چقدر از اساتید در این دفاعیه ها مطلب جدید آموخته ام؟(کمی از بیست) ج.17 م.6 ب.صفر
فرآیند آموزش در این گروه ها چه تفاوت هایی دارد ؟ منظورم گروه های آموزشی از طریق این جلسه ها چقدر در آموزش دادن به جامعه دانشگاهی موفق بوده اند و عاملان این آموزش چه نمره ای می گیرند:
الف) اساتید محترم؟ج.18م.9 ب.صفر
ب)دانشجوی دفاع کننده؟ج.17 م.12ب.15
پ) دانشجویان حاضر در جلسه؟ج.5م.1ب.11
طی نوشتن این نوشتار یاد یکی از اولین دفاعیه های دکتری تخصصی در دانشگاه تهران افتادم در آن دفاعیه اساتید محترم در جلسه ای که برای دادن تخصص باستان شناسی به متخصصی گردآمده بودند(و از قضا چندین معمار و مسئولان میراثِ سابق هم در آن بودند) در باره اینکه باستان شناسی چیست؟ سخن می گفتند. یعنی در باره اصل و پایه آن دانش. و جالب است که از اتفاق؛ اتفاق نظری هم وجود نداشت؟!
این هم آن نظرها
تا فرصتی دیگر. عمران گاراژیان

۱۳۸۷ شهریور ۱۶, شنبه

P.P.N.

پی. پی.اِن. یا نوسنگی پیش از سفال در کویر
به عقل باستان شناسان که چه عرض کنم به عقل جن هم نمی رسید که در حاشیه غربی لوت جنوبی استقراری گسترده از دوره نوسنگی پیش از سفال وجود داشته باشد. اما چطور آخرش، ما این واقعیت را پذیرفتیم. رفت و آمد های ما در بم پس از زلزله سه چهار سالی طول کشیده بود. در سال 1386 پیشنهاد شد که از لاک قوم باستان شناسی فاجعه در آمده و آثار باستانی را هم مورد بازدید قرار دهیم. من شخصا از این پیشنهاد استقبال جدی نکردم چون از وجود آثار به قول معروف دندان گیر در منطقه بم ناامید بودم. یادآوری کنم قبلا دکتر عدل منطقه را بازدید کرده بود و دارزین را دارای آثار دوره مفرغ معرفی کرده بود. تل آتشی نیز بوسیله نامبرده بازدید شده بود اما اشاره شده است که این استقرار در سال 1346؟ بوسیله علی اکبر سرفراز نیز بازدید و در چند خط معرفی شده است. من و محسن دانا و خانم سجادی(باستان شناس پروژه بم) در نزدیک غروب یک روز زمستان تل آتشی را بازدید کردیم. همین بازدید کافی بود تا پس فردای آن روز دوباره بازدید را تکرار کنیم. پس از نخستین بازدیدها من همچنان شکف زده بودم(به قول جوان ترها "تو کف").
چرا شگفت زده؟ چون در سطح اثر هرچه دنبال می گشتیم سفال پیدا نمی کردیم. ابزارهای سنگی در میان شن های کویری و ساختارهای معماری مشاهده می شد. ساختارهای معماری خاصه در سطوح بالای بیرون افتاده و سرپاتر از آن بود که بتوان آن را به دوره نوسنگی منسوب کرد. آنچه برتر از همه، شگفت زدگی را دامن می زد کویری بودن و برهوت بودن چشم انداز استقرار و وسعت بیش از 5 هکتار بودن محدوده ای بود که ساختارهای معماری در آن قابل بررسی بود. به نظر شما اینها برای شکفت زدگی کافی نبود!!
لازم است یادآوری کنم من البته استقرارهای نوسنگی پیش از سفال را در زاگرس(منطقه دلفان، نورآباد لرستان) قبلا بررسی کرده بودم. عبدالحسینی که کاوش هم شده و با اطمینان مربوط به دوره یاد شده است. اما استقرارهای دوره یاد شده در زاگرس وسعتی کمتر از یک/ دهم هکتار داشتند و همین عبد الحسینی با ارفاق حدود یک سوم هکتار وسعت دارد. در منطقه ای که در همه تئوری های دوره نوسنگی(و نوسنگی شدن) دارای چنین آثاری دانسته می شود؛ چنان اثاری وجود داشت. حال تصور کنید در جنوب شرق ایران که همه باستان شناسان اوج توسعه یافتگی آن را مربوط به دوره مفرغ می دانند. آن هم دوره مفرغی که اکثرا آن را وارداتی می خوانند و حلقه اتصال تمدن سند و میانرودان و جنوب غرب ایران به حساب می آورند. و کمتر کسی سخن از مس- سنگی و پایان نوسنگی به میان آورده یکباره استقراری بدون سفال با وسعت بیش از 5 هکتار! خدایش جای شکفت زدگی ندارد؟!
در هر صورت تل آتشی انقدر جذابیت داشت و سئوال ها و فرضیه های چنین پژوهشی آنقدر مهم به نظر امد که پژوهش میدانی را پیشنهاد و آغاز کردیم. از همان آغاز اطمینان داشتم که پژوهش میدانی سختی را در پیش داریم همچنین می دانستم که استقرار تل اتشی تنها استقرار در منطقه نمی تواند باشد. خاطرات این پژوهش را بصورت مصور و متنی در چند مرحله تقدیم می کنم. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
عنوان یا زیر نویس عکس ها
عکس بالا : آیا او خورشید را پرستش می کرد.
عکس مینی بوس: روی دیگر سکه سوار شدن.
عکس باستان شناسان خرسند از یافته شان.آیا آنها تاریخی- فرهنگی اند؟
طوفان و کار
از صبح
همراه با نیسان: وقتی که آب ته می کشد.