پی. پی.اِن. یا نوسنگی پیش از سفال در کویر
به عقل باستان شناسان که چه عرض کنم به عقل جن هم نمی رسید که در حاشیه غربی لوت جنوبی استقراری گسترده از دوره نوسنگی پیش از سفال وجود داشته باشد. اما چطور آخرش، ما این واقعیت را پذیرفتیم. رفت و آمد های ما در بم پس از زلزله سه چهار سالی طول کشیده بود. در سال 1386 پیشنهاد شد که از لاک قوم باستان شناسی فاجعه در آمده و آثار باستانی را هم مورد بازدید قرار دهیم. من شخصا از این پیشنهاد استقبال جدی نکردم چون از وجود آثار به قول معروف دندان گیر در منطقه بم ناامید بودم. یادآوری کنم قبلا دکتر عدل منطقه را بازدید کرده بود و دارزین را دارای آثار دوره مفرغ معرفی کرده بود. تل آتشی نیز بوسیله نامبرده بازدید شده بود اما اشاره شده است که این استقرار در سال 1346؟ بوسیله علی اکبر سرفراز نیز بازدید و در چند خط معرفی شده است. من و محسن دانا و خانم سجادی(باستان شناس پروژه بم) در نزدیک غروب یک روز زمستان تل آتشی را بازدید کردیم. همین بازدید کافی بود تا پس فردای آن روز دوباره بازدید را تکرار کنیم. پس از نخستین بازدیدها من همچنان شکف زده بودم(به قول جوان ترها "تو کف").
چرا شگفت زده؟ چون در سطح اثر هرچه دنبال می گشتیم سفال پیدا نمی کردیم. ابزارهای سنگی در میان شن های کویری و ساختارهای معماری مشاهده می شد. ساختارهای معماری خاصه در سطوح بالای بیرون افتاده و سرپاتر از آن بود که بتوان آن را به دوره نوسنگی منسوب کرد. آنچه برتر از همه، شگفت زدگی را دامن می زد کویری بودن و برهوت بودن چشم انداز استقرار و وسعت بیش از 5 هکتار بودن محدوده ای بود که ساختارهای معماری در آن قابل بررسی بود. به نظر شما اینها برای شکفت زدگی کافی نبود!!
لازم است یادآوری کنم من البته استقرارهای نوسنگی پیش از سفال را در زاگرس(منطقه دلفان، نورآباد لرستان) قبلا بررسی کرده بودم. عبدالحسینی که کاوش هم شده و با اطمینان مربوط به دوره یاد شده است. اما استقرارهای دوره یاد شده در زاگرس وسعتی کمتر از یک/ دهم هکتار داشتند و همین عبد الحسینی با ارفاق حدود یک سوم هکتار وسعت دارد. در منطقه ای که در همه تئوری های دوره نوسنگی(و نوسنگی شدن) دارای چنین آثاری دانسته می شود؛ چنان اثاری وجود داشت. حال تصور کنید در جنوب شرق ایران که همه باستان شناسان اوج توسعه یافتگی آن را مربوط به دوره مفرغ می دانند. آن هم دوره مفرغی که اکثرا آن را وارداتی می خوانند و حلقه اتصال تمدن سند و میانرودان و جنوب غرب ایران به حساب می آورند. و کمتر کسی سخن از مس- سنگی و پایان نوسنگی به میان آورده یکباره استقراری بدون سفال با وسعت بیش از 5 هکتار! خدایش جای شکفت زدگی ندارد؟!
در هر صورت تل آتشی انقدر جذابیت داشت و سئوال ها و فرضیه های چنین پژوهشی آنقدر مهم به نظر امد که پژوهش میدانی را پیشنهاد و آغاز کردیم. از همان آغاز اطمینان داشتم که پژوهش میدانی سختی را در پیش داریم همچنین می دانستم که استقرار تل اتشی تنها استقرار در منطقه نمی تواند باشد. خاطرات این پژوهش را بصورت مصور و متنی در چند مرحله تقدیم می کنم. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
به عقل باستان شناسان که چه عرض کنم به عقل جن هم نمی رسید که در حاشیه غربی لوت جنوبی استقراری گسترده از دوره نوسنگی پیش از سفال وجود داشته باشد. اما چطور آخرش، ما این واقعیت را پذیرفتیم. رفت و آمد های ما در بم پس از زلزله سه چهار سالی طول کشیده بود. در سال 1386 پیشنهاد شد که از لاک قوم باستان شناسی فاجعه در آمده و آثار باستانی را هم مورد بازدید قرار دهیم. من شخصا از این پیشنهاد استقبال جدی نکردم چون از وجود آثار به قول معروف دندان گیر در منطقه بم ناامید بودم. یادآوری کنم قبلا دکتر عدل منطقه را بازدید کرده بود و دارزین را دارای آثار دوره مفرغ معرفی کرده بود. تل آتشی نیز بوسیله نامبرده بازدید شده بود اما اشاره شده است که این استقرار در سال 1346؟ بوسیله علی اکبر سرفراز نیز بازدید و در چند خط معرفی شده است. من و محسن دانا و خانم سجادی(باستان شناس پروژه بم) در نزدیک غروب یک روز زمستان تل آتشی را بازدید کردیم. همین بازدید کافی بود تا پس فردای آن روز دوباره بازدید را تکرار کنیم. پس از نخستین بازدیدها من همچنان شکف زده بودم(به قول جوان ترها "تو کف").
چرا شگفت زده؟ چون در سطح اثر هرچه دنبال می گشتیم سفال پیدا نمی کردیم. ابزارهای سنگی در میان شن های کویری و ساختارهای معماری مشاهده می شد. ساختارهای معماری خاصه در سطوح بالای بیرون افتاده و سرپاتر از آن بود که بتوان آن را به دوره نوسنگی منسوب کرد. آنچه برتر از همه، شگفت زدگی را دامن می زد کویری بودن و برهوت بودن چشم انداز استقرار و وسعت بیش از 5 هکتار بودن محدوده ای بود که ساختارهای معماری در آن قابل بررسی بود. به نظر شما اینها برای شکفت زدگی کافی نبود!!
لازم است یادآوری کنم من البته استقرارهای نوسنگی پیش از سفال را در زاگرس(منطقه دلفان، نورآباد لرستان) قبلا بررسی کرده بودم. عبدالحسینی که کاوش هم شده و با اطمینان مربوط به دوره یاد شده است. اما استقرارهای دوره یاد شده در زاگرس وسعتی کمتر از یک/ دهم هکتار داشتند و همین عبد الحسینی با ارفاق حدود یک سوم هکتار وسعت دارد. در منطقه ای که در همه تئوری های دوره نوسنگی(و نوسنگی شدن) دارای چنین آثاری دانسته می شود؛ چنان اثاری وجود داشت. حال تصور کنید در جنوب شرق ایران که همه باستان شناسان اوج توسعه یافتگی آن را مربوط به دوره مفرغ می دانند. آن هم دوره مفرغی که اکثرا آن را وارداتی می خوانند و حلقه اتصال تمدن سند و میانرودان و جنوب غرب ایران به حساب می آورند. و کمتر کسی سخن از مس- سنگی و پایان نوسنگی به میان آورده یکباره استقراری بدون سفال با وسعت بیش از 5 هکتار! خدایش جای شکفت زدگی ندارد؟!
در هر صورت تل آتشی انقدر جذابیت داشت و سئوال ها و فرضیه های چنین پژوهشی آنقدر مهم به نظر امد که پژوهش میدانی را پیشنهاد و آغاز کردیم. از همان آغاز اطمینان داشتم که پژوهش میدانی سختی را در پیش داریم همچنین می دانستم که استقرار تل اتشی تنها استقرار در منطقه نمی تواند باشد. خاطرات این پژوهش را بصورت مصور و متنی در چند مرحله تقدیم می کنم. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
عنوان یا زیر نویس عکس ها
عکس بالا : آیا او خورشید را پرستش می کرد.
عکس مینی بوس: روی دیگر سکه سوار شدن.
عکس باستان شناسان خرسند از یافته شان.آیا آنها تاریخی- فرهنگی اند؟
طوفان و کار
از صبح
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر