۱۳۸۷ دی ۲۶, پنجشنبه

فرآیند و برآیند

بنام خدا
متن واقعا غیر "وب نوشته ای" شد تصویری هم نتوانستم به بلاگر ارسال کنم در نتیجه شاید بیش از اندازه سخت شده باشد با پوزش اما چون قول داده بودم باید عمل می کردم.
فرآیند و برآیند (مثال عاشورا)
درآمد
نوشتن در مورد فرآیند و باستان شناسی فرآیندی مشکل است اما خوشبختانه "وب نوشته" چون دور از رسمیت است تا اندازه ای این مشکل را آسان می کند برای همین هم هست که اینجا را نقدا برای این نوشته انتخاب کرده ام. اما چرا در مورد فرآیند نوشتن مشکل است؟ به چند سبب که شرح می دهم:
1) اضافه بر باستان شناسان فرآیندی؛ در علوم اجتماعی و انسانی هم از این اصطلاح با مفاهیم نزدیک به باستان شناسی استفاده می شود. مثال تعریف رادکلیف - براون است " فرآیند یعنی حرکت روابط و کنش های متقابل در زندگی اجتماعی که خود را بصورت مجموعۀ بی پایانی از کنش ها و واکنش های فردی و گروهی انسان ها متبلور می سازد ...فرآیند حرکت ساختار در بعد زمان است. او تلاش می کند خود را از اتهام تحلیل ایستاگرا(static) مبرا کند و نشان دهد که تحلیل ساختارکارکردگرا، به همان اندازه به بُرش همزمان اهمیت می دهد که به برش درزمان..."(فکوهی ناصر، 1381ص178). {برای اطلاع بیشتر نک به تاریخ اندیشه و نظریه های انسان شناسی نوشته ناصر فکوهی نشرنی}به نظرم این یک تعریف برای کاربرد در بافتار زنده ارائه شده چون از "کنش و واکنش" "فردی و گروهی انسان" سخن به میان می آورد که مربوط به مطالعه و پژوهش در بافتار زنده است.
حال به تعریف دو باستان شناس که در بافتار زنده (قوم باستان شناسی) مطالعه می کنند توجه کنید. به نظرم آنها حدفاصل خوبی برای دریافت مفهوم باستان شناختی فرآیند ارائه کرده اند:
"تغییرات در زمانی (Diachronic) مکانیسم که تغییرات ساختاری، فروپاشی و تغییرات شکلی را شامل می شود فرایند است. مکانیسم عبارتست از، همه طیفهای متغیرهای محیطی، مادی و فرهنگی – اجتماعی که در یک افق زمانی(one time horizon) بر هم کنش دارند و الگوهای عمومی مواد فرهنگی را نشان می دهند(بر اساسDavid and Kramer,2001,50. ).
در این تعاریف "درزمانی" و "هم زمانی" "مجموعۀ بی پایان" و "همۀ طیف های متغییرها" ساختار مشابه را نشان می دهند. اما اولی انسان محور است و دومی بر مواد فرهنگی و الگوهای عمومی آن تاکیده کرده. یعنی تلاش می کند داده هایی متناسب با باستان شناسی و بافتار مرده را به تعریف اضافه کند.
حال با پُلی مثل "الگوهای عمومی" در تعریف بالا و "قاعده مندی" در تعریف زیر و "مواد فرهنگی" که تاکید بر آن در هردو مشترک است می توان تعریف باستان شناسانه را تا حدود فهمید.
همچنین در باستان شناسی فرآیندی (Processual Archaeology) قاعده مندی فرآیند است و این رویکرد باستان شناسانه برای کشف قاعده مندی ها در فرآیند های فرهنگی به عنوان مدارک داده های باستان شناختی و برای پاسخگویی به سئوالاتی در باره " چگونگی و حتی چرائی "تلاش می کند(OBrian et al2005:8).
خوب با مرور بند اول فکر کنم که با من موافق باشید که نوشتن در مورد فرآیند مشکل است. پس ادامه را پیگیری کنیم!
2) مشکل دوم آینجاست: باستان شناسانی که خود را فرآیندی خوانده اند. کمتر درمورد خود فرآیند می نویسند. بهتر است بنویسم تا آنجا که سواد من اجازه می دهد، آنها بیشتر چارچوبی تحلیلی را بکار می بندند تا اینکه دقیقا روش، تئوری یا رویکردهای این چارچوب تحلیلی را ارائه کنند. همین واقعیت موجب شده که طیف متکثری از رویکردها که برای مثال بسیار جزئی نگر هستند و به رفتارها توجه می کنند مانند شیفر تا بسیار کلی نگر هستند مانند خود بینفورد؛ خود را فرآیندی می خوانند. یا ما انها را در برهه ای از عمرشان فرآیندی می دانیم.
3) مشکل سوم آنجاست که چارچوب های تحلیلی آنها یعنی "پیگیری فرآیندها" و "دید فرآیندی" بدون اینکه اعتراف کنند (و برعکس سرکشی کرده اند) از چارچوب های پیگیری "تعییرات فرهنگی" باستان شناسی تاریخی- فرهنگی تبعیت می کند. به نظرم آنها در عمل (منظور در باستان شناسی میدانی) اکثرا همان چارچوب کلی را تخاذ کرده اند که باستان شناسانی چون بریدوود پی افکنده بودند. پس این همه سرو صدا برای چیست؟ فقط برای جایگزینی "فرآیند" بجای "تغییرات فرهنگی"!!
4) مشکل چهارم زبان و بیان باستان شناسان فرآیندی است اکثر انها به پیروی از بینفورد وارد مباحث منطقی- روش شناسی می شوند. و منظورشان را به سخت ترین شکلی و با اصطلاحات فلسفی بیان می کنند. گرچه دقت مفهومی این رویکرد با این بیان و زبان بالا می رود اما متون شان آنقدر سخت و به قول ادبیاچی ها مُغلق می شود که خواننده را از ادامه خواندن متونشان بیزار می کند. برای مثال می توانید مقالات بینفورد را تجربه کنید.
5) مشکل پنجم برای باستان شناسان در کشورهای غیر غربی است به نظر می رسد باستان شناسی فرآیندی امتداد باستان شناسی است که میراث دار فرآیند پیچیده ای و در عین حال درونزایی است که در فرهنگ غرب ریشه دارد و بیشتر مسائل و مشکلات همان جامعه را مطرح و بسط می دهد. به عبارت دیگر درحالی که بر قوانین کلی جهان شمول پای می فشارند. تقریبا همه شان مسائل و رویکردشان از جامعه غربی اتخاذ شده و در جوامع غیر غربی بیگانه است.
فرآیندی ها رویکردی تحلیلی را بکار می بندند. انها در ابتدا به دنبال قواعد جهان شمول در مورد انسان و فرهنگش هستند. دیدی کلی دارند به همین سبب نمی توان محدود به گذشته، حال یا آینده قلمداشان کرد. تدریجا مقیاس و خاصه با دو موضوع "زمانی" و "مکانی" را بکار بسته اند. فرآیندی ها، در رویکرد با تقسیم بندی کلی از فرآیند های "کوتاه مدت" و "بلند مدت" یاد می کنند. اما نسبت بین این دو مقیاس از فرآیند با هم دقیقا بحث نمی شود. به نظرم به این سبب که دید فرآیندی یا بسیار جزئی نگر و رفتار گرا پدیدار شده یا بسیار کلی نگر!
فرضیه اگر بخواهیم فرآیندی کوتاه مدت را که متعلق به گذشته است مورد مطالعه قرار دهیم. ناگزیر آن را در بافتاری بلند مدت تر از خودش مورد مطالعه قرار می دهیم. در این صورت یکی از مواردی که می تواند موضوع پژوهش باشد تاثیر فرآیند کوتاه(گذشته ) بر فرآیند بلند مدت(مورد مطالعه) است. و اینجاست که در عمل دید کلی فرآیندی ناگزیر از بکار بستن واژه ای جدید است انچه آن را "برآیند" می خوانم. برآیند به زبان ساده، یعنی تاثیر فرآیندی کوتاه مدت در گذشته بر فرآیند درازمدت و زمان پس از خودش.
حال با توضیحاتی که دادم فرآیند کوتاه مدت عاشورا را در نظر بگیرید. آنچه پس از آن تا امروز روی داده همه و همه برآیند آن است. در فارسی هم از آنجا که "بر" را حاصل و نتیجه می دانیم به نظرم معنی را می رساند. توضیح مثال با خود خواننده.
عمران گاراژیان
امید وارم توانسته باشم منظورم را برسانم


هیچ نظری موجود نیست: