۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه

همایش

بنام خدا
چاه کن خودش تو چاه است
در چند همایش گذشته مانند رامسر که به عصر مفرغ مشهور شد همایش بندرعباس که هردو با همایش امکان ها و آموزش باستان شناسی از نظر مقیاس تفاوت داشتند شاید نخستین اخبار داخلی همایش ازتارنمای( وبلاگ) من منتشر می شد اما در همایش اخیر که اینجانب یکی از صحنه گردانان آن بودم، چاه کن خودش تو چاه بود حالا گزارش می دهم.
از نظر موقعیت مانند همایش های پیشین گزارش می دهم به عنوان فردی از داخل همایش شاید با اطلاعات اجرایی بیشتر. دبیر اجرایی به همکاران وبلاگ خوان گزارش می دهد. دبیراجرایی که از ابتدا پیشنهاد همایش را آورده بود. با همکاری همکاران در گروه بوعلی و به همت انها تصویب شد و ... تا به اجرا درآمد.
این همایش بر محور آموزش متکی بود و تحول آن را مد نظر داشت. فرآیند پیگیری موضوعات آن با همایش های مرسوم متفاوت طراحی شده بود چون بحثی آموزشی را در دانشگاه پیگیری می کرد در عین حال ساختاری اجرایی و اداری داشت چون مصوبات باید بطور مصوبه مکتوب می شدند.
از ابتدا طی جلسات کارشناسی واحد های مقطع کارشناسی بررسی و به اطلاع گروه های آموزشی در سراسر کشور رسیده بود. این اطلاع رسانی بنام یک یک اعضای محترم هیئت علمی بود. بعضی گروه های آموزشی خود گروه ها به عنوان شخصیتی حقوقی از ابتدا در مقابل همایش موضع گیری کرده بودند. برای مثال یکی از گزوه های آموزشی که خود را قطب هم می داند با تماس های مکرر دبیرخانه حتی حاضر نشده بود اطلاعیه های فراخوان را در تابلوهای گروه نسب کند یعنی حق دانستن را از دانشجویانش گرفته بود. مانند اداره هایی که ریئس همه تصمیم ها را می گیرد. البته آینده مشخص خواهد کرد که این رویکرده ها چقدر به ضرر باستان شناسی ایران به عنوان یک پیکره واحد تمام خواهد شد. همایش اما راه خود را می رود و البته منتظر نمی ماند. چراکه تکثرگرایی به اوج رسیده است این نشد آن گروه. زمان انحصارها شاید گذشته باشد!
گروه هایی بودند که در شرف همایش با اطلاعات اشتباه در مورد تصمیمات داخلی از مشارکت پرهیز کرده بودند. گروه هایی بودند که دعوت نامه ها را به سبب مشکلات ارتباطات دیر یا دریافت نکرده بودند. در نتیجه مشارکت چشم گیر نبود اما آنقدر بود که بتوان همایشی با نشست های چند رده و در اکثر موارد پر بار برپاکرد.
یادآوری کنم در مورد اعضای محترم و در زمینه تصمیمات انها جای بحث نیست اما گروه های آموزشی وظیفه دارند بطور قانونی که اطلاع رسانی کنند نه اینکه اطلاعات حبس نمایند. دانستن حق دانشجویان و دیگر اعضا است بحث در اینجا است.
تا بعد

۱۳۸۸ مهر ۱۸, شنبه

تبصره ای بر فروپاشی فرهنگی

سرزمین من کهنه شده
امروز مخابره شد که باراک اوباما جایزه صلح نوبل را خواهد گرفت. نمی دانم چرا؟ اما انقدر هم اهمیت ندارد که به آن بپردازم که چرا چنین خواهد شد. انان که با آن سابقه طولانی جایزه صلح می دهند مبانی و قواعدی دارند و جلو نکته سنجی رسانه ها جهان این مهم را انجام می دهند. اعتبار دارند و تصمیم شان نیازمند بررسی من نیست.
نیاکان او(باراک) و احتمالا همسرش برده بوده اند. در دنیای جدید (منظورم سرزمین امریکا است) جایی که ما فکر می کنیم جهان را به بردگی می برد؛ برده زاده ای ریئس جمهور شده و هم او برنده جایزه صلح نوبل می شود و او این جایزه را با تعداد زیادی از جمله چند ایرانی تقسیم می کند. می توانیم برای اینکه خود را راحت کنیم همه و همه آنچه برخواسته از شکوفایی فرهنگ، تمدن و انسانیت بشری است را زد و بند استکبار جهانی بدانیم! اما اگر چنین کنیم که انسان، فرهنگ و بافتار فرهنگی و ساختارهای آن را به تعصب فروخته ایم. یا بهتر است بگویم مرض کج فهمی در دنیای معاصر ما را گرفتار کرده است.
قصد جسارت به احدی را ندارم اما می خواهم همسانان او در خاور نزدیک را که گویند خاستگاه تمدن بشری بوده است با او مقایسه کنم. مگر نه او برخاسته از فرهنگی کم ریشه است و ما بر تمدنی دیرپا تکیه زده ایم. پسر اسد پس از مرگ پدرش در سوریه به قدرت رسید و برحدود یک سوم لوانت(مدیترانه شرقی) حکم می راند. به اندازه باراک اوباما از او اطلاعات نداریم اما می دانیم بر سرزمینی در زمان معاصر حکومت می کند که خاستگاه دیرپاترین فرهنگ بشری در روستا نشینی است. می دانیم مادام العمر براین جایگاه تکیه زده. می دانیم با کشور ما دوستی دارد و ... البته می دانیم که بعید است تا اخر عمر بتواند جایزه صلح نوبل بگیرد.
حسنی مبارک در مصر دیگر خاستگاه تمدن بشری، مشابه او و حتی بدتر از اوست. سال هاست بر کرسی ریاست جمهوری تکیه زده و بجز همان جایگاه به نظر می رسد چیز دیگر برایش اهمیت ندارد. به هر قیمت همان جایگاه را چسبیده است. جای شکرش باقی که با کشور ما دستش در یک کاسه بزرگ مانند خاور نزدیک نیست. اما نه تنها جایزه صلح نگرفته و نخواهد گرفت بلکه به سبب کهولت و کسالت صدها و هزاران بهتر از او برای مصر هست. اما ساختار و راهکاری که انها را به این جایگاه برساند و به جایزه صلح نوبل نزدیک کند در مصر و پیشینه اش از قرار معلوم وجود ندارد.
عراق وارث سرزمین میانرودان را در نظر اورید. کاش مانند مصر و سوریه بود. چنان است که هرروز می بینید و می شنوید" آنچه که عیان است چه حاجت به بیان است". حاکمان این سرزمین دیرین با دیرپایرین ساختارهای حکومتی و نگارش در فرهنگ بشری نیز یا نمی دانند یا نمی توانند آن ارثیه گرانبها را امروزی کرده و مورد استفاده قرار دهند.
به سرزمین سند هم گذری کنیم و نظری بیافکنیم (پاکستان منظور من است). همکار باراک اوباما آصف علی زرداری که بجای زر ، زرادخانه اتمی دارد(جمله خوب خوانده نمی شود). اما افسوس نمی تواند آن را در مقابل طالبها بکار بگیرد. برعکس خواب از چشم جهانیان ربوده شده که مبادا طالبان بر آن اندوخته دست یابد. آصف پس از ترور ناجوانمردانه همسر مشهورش(بی نظیر بوتو) به این جایگاه رسید. و در خواب شب روی آرامش را نمی تواند دید؛ تا چه رسد به اینکه به جایزه صلح نوبل فکر کند.
دوستی می گفت: به نظر من باراک بیش از آنکه جایزه را برای کارهای خودش در مورد صلح برده باشد، جایزه ای برده برای فرایند بسیار دراز مدتی که طی آن سیاهان از برده به رئیس جمهور تغییر جایگاه داده اند. فرایندی بدون خشونت و بسیار صلح آمیز از طرف سیاهان که نمادهای هنری، رقص، آواز، شعر، داستان و نمادهای مذهبی و علمی – حقوقی آن بسیار بیشتر از نمادهای پارتیزانی اش بوده است. کسی یادش نمی آید سیاهی در این فرایند دراز مدت حتی برای دفاع از خودش ترور کرده باشد اما بسیار ترور شده اند. بیش از آنکه بکشند، دانش و هنر خود را افزودند.
ایران را از قلم نیاندازیم اما نمی توانیم چنانکه واقع نمایی فرهنگ مندانه می طلبد، توصیف و بررسی اش کنیم. جاده خاکی اینجا بکار می آید. سرزمین دیرپای ابرحکومت های دوره تاریخی(مثلا هخامنشی) این روزها زیر دست و پای شماست. خودتان می توانید توصیف بررسی و اظهار نظر کنید. من حتی از همکار باراک اوباما ذکر نام هم نمی کنم و اطمینان دارم هرقدر هم متعصب و یکسویه نگر باشیم نمی توانیم او را لایق جایزه صلح نوبل قلمداد کنیم. حتی به هزار قدمی آن هم نخواهد رسید. شاید اظهار نظر برعکس در موردش واقع نما باشد.
فکر می کنید مشکل از کجاست که بعضی ساختارها باراک اوباما تحویل جامعه جهانی می دهد و بعضی دیگر انان که نام بردم. من فکر می کنم سرزمین ما کهنه شده است. به قول "کتیبه های دوره تاریخی و متون اساطیری" در خاور نزدیک ما ارواح خبیث لانه کرده اند. می توانید جدی بگیرید چون جدی می نویسم. اما آنچه در آن زمان اروح خبیث خوانده می شد امروز و به نظر من ساختارهایی است که بطور پیچیده و در هم تنیده ای از گذشته برای ما در سرزمین دیرپایمان به ارث رسیده است. ساختارهایی که با سروته شدن ساعت شنی توسعه جوامع انسانی طی فرآیند رنسانس و پس از آن هر روز ابتکار عمل را از ما گرفته و به فرهنگ های جدید در دنیای جدید توانایی های نادیده و ناشنیده داده است.
به نظر نباید در مورد جوامع انسانی و دانش های و علوم انسانی فکر کرد. نباید فرایندهای فرهنگی بلند مدت و تاثیر آن بر جامعه معاصر را ارزیابی کرد. لازم نیست علوم انسانی داشته باشیم چون ساختارهای درهم تنیده انتزاعی، همان ارواح خبیثه دوره تاریخی؛ هستند. و جامعه ما و انسان ها را می برند به جاهایی که حتی خیال هم نمی تواند برود.
یادتان نرود در فرهنگ هایی که ریشه ای ندارند اما جهان را در تسخیر دارند تا جایی که من می دانم متخصصان علوم انسانی ( به ویژه حقوق ، علوم سیاسی و اقتصاد) بر کرسی(موقت) حاکمیت پهلو می زنند. یکی از همان ها که پیشینه اش و نیاکانش برده بوده اند برنده جایزه صلح نوبل هم می شود. در کشور ما تا یاد دارم مهندسان و پزشکان همه امور جامعه از انسانی گرفته تا حیوانی را رتق و فتق کرده و می کنند. توسعه هم در فرهنگ ما توسعه فیزیکی درک می شود نه توسعه فرهنگی. در اینجا گویی چنانکه در جوامع انسانی باب است دین جزء فرهنگ نیست کل فرهنگ است. حال دوطرف معادله پیدا شده مجهول علوم انسانی است که در اثر همکاری و همراهی این دو طرف نصف و نیم حذف شده بود حال قرار است تخم و ترکه اش هم بر باد داده شود.
شاید بتوانیم پیشنهاد کنیم که بازهم دارد ساعت شنی توسعه جوامع انسانی سروته می شود. ما و فرهنگ ریشه دارمان در همان گام های اولیه توسعه فیزیکی و فن آوری مانده ایم و با آن دست و پا می زنیم. نکند سوراخ دعا را گم کرده ایم؛ انهم در هزارتوی فرهنگ دیر پایمان نکند!!
عمران گاراژیان بدرود