۱۳۸۶ اردیبهشت ۱۸, سه‌شنبه

منظومه های معنایی گم شده!

بنام آنکه جان را فکرت آموخت

عنوان اول اما فرعی: منظومه های معنایی گم شده در باستان شناسی
عنوان اصلی : سایه روشن به روشنایی

فیلم سایه روشن را در شبکه یک سیما دیدم. داستان از این قرار بود که کارشناسی برای شناسایی سازنده یک ظرف سفالی به محل ساخت ظرف در شمال کشور رفته بود. زیست بومی سنتی که انطباق و تعاملی بکر با محیط طبیعی را به تصویر می کشید. ارسال کننده اثر یک شهید بود که سال ها قبل شهید شده بود. به نظر می رسد داستان فیلم رگه هایی از واقعیت دارد یا اینکه سازنده فیلم آن را واقعی ساخته بود. نتیجه در پایان فیلم برای بیننده این بود که فرزند شهید که نوجوانی بود سازنده اثراست و آن را به نام پدر شهیدش فرستاده بود. گرچه زمینه فیلم حیرت افکن و توهم زا بود و این ذهنیت را در بوم سنتی بوجود آورده بود که علی مردان( شهید داستان فیلم ) زنده است اما در واقع کارهای دور از انتظار نوجوان این ذهنیت را پدید می آورد. جالب اینکه اینجای داستان هم که شهید فن و فوت هنرش در پخت سفال را به فرزندش آموخته بود در عین واقع نمایی برگرفته از سنت رایج در بین هنرمندان بود و بطور واقعی امکان داشت. این فیلم و نگاه کردن آن از این نظر برای من آموزنده بود که موضوعی را به ذهنم متبادر کرد. آن موضوع این است: استفاده کاربردی در زمینه ی سنتی از مسائل انتزاعی. کاربرد اجتماعی – فرهنگی ذهنیت زنده بودن شهید در داستان فیلم تامین امنیت فرهنگی – اجتماعی خانواده اش می توانست باشد! با این کاربرد نوجوان و مادرش می توانند به زندگی دور از بعضی دغدغه ها ادامه دهند. خواستگاران پی در پی برای زن شهید، بی سرپرست نگریستن به فرزند او . نداشتن حامی و سرپرست برای خانواده و تهدید هایی که بر آن در جامعه مترتب است از این جمله است. ذهنیت زنده بودن علی مردان تا حدودی مانند زنده بودن او است و همان کارکردهای اجتماعی را می تواند داشته باشد. همچنین جایگاهی قدسی و فرازمینی هم به او می دهد. در این داستان زنده بودن علی مردان نمود های مادی و ملموس مانند دسته ی گل وحشی و تولید سفال و خاکستر کوره هم داشت که بوسیله نوجوان تامین می شد و اینجای داستان هم واقعی جلوه می کرد. اما مهم ترین نکته ای که من از فیلم آموختم کاربردی بودن ساختارهای انتزاعی در زمینه جامعه سنتی است. براساس همین آموخته هم به این عنوان رسیدم " منظومه های معنایی گم شده در باستان شناسی".
به نظر می رسد ما باستان شناسان حتی با وجود آثار مادی و نمود مادی اینگونه رفتارها در مواد فرهنگی هرگز نخواهیم توانست با اتکا به زمینه مرده یا حتی با اتکاء توائم به زمینه مرده و زنده، منظومه های معنایی که در زمینه جامعه گذشته موجود بوده پی ببریم. البته ممکن است مواد فرهنگی از منظومه های معنایی در اختیار داشته باشیم. در زمینه اصلی هم ممکن است آن را شناسایی کنیم؛ اما منظومه های معنایی در بستر جوامع، بویژه جوامع سنتی آنقدر انتزاعی اند و در عین انتزاعی بودن، آنقدر کاربردی ممکن است، باشد که بازسازی آن پس از گذشت زمان تقریبا در اکثر موارد غیر ممکن است. نمونه مثال واقعی برای چنین منظومه های معنایی، پیکره های الهه مادر در جوامع دوران نوسنگی است و منظونه های معنایی که در زمینه ی جوامع نوسنگی آغازکشاورزی از آن وجود داشته است!! مگر نه؟
تا آینده ای دیگر، اگر تداوم داشتیم.

هیچ نظری موجود نیست: