یک عامل در چهار بافتارAn Agent in four context
1) دفاعیه
روزی که برای دفاع از پایان نامه دکتری تخصصی ام عازم تهران شدم منگ خواب بودم. شب ساعت 30 دقیقه بامداد به اهواز رسیدم و صبح با پرواز 30/6 عازم تهران شدم. در تهران حتی یادم نمی رود که با کمال خسیسی که کمتر از من تا کنون گزارش شده تا میدان آزادی پیاده آمدم و بعد با تاکسی عبوری عازم منزل شدم. استراحتی کوتاه کرده و همچنان نصف و نیم خواب آلود برای دفاعیه در ساعت 2 به دانشگاه رفتم. اگر حمل بر خودستایی نباشد به نظرم دفاع خوبی ارائه کردم. به سئوالات هم با تمرکز پاسخ دادم گرچه تازه رسم شده بود که دانشجویان طرح سئوال نکنند و پرسشها ناهمگن و متکثر نبود. نتیجه دفاعیه هم قابل قبول بود. دستکم برای خود من!
اکنون که از آن زمان چندین ماه گذشته و خود را در آن معرکه نظاره می کنم. اعتراف می کنم که نباید هم استرس می داشتم. حتی اگر خواب الود هم نبودم، حتما در آرامش به سر می بردم. چون دفاعیه ام مثل امتحان دادن پس از شب امتحان نبود. حدود 6 سال روی موضوع پژوهش کرده بودم. گردآوری اطلاعات به تدریج انجام شده بود. پژوهش های میدانی را خودم انجام داده بودم منظور به چم و خم آن مسلط بودم. و این پژوهش البته علاقه عمیق من بود و در امتداد پژوهشی که برای کارشناسی ارشد انجام داده بودم.
از حق نمی توان گذشت، اضافه بر عاملیت خودم استاد راهنما هم نقش اساسی داشت. چون همیشه روی کمک هایش در هر شرایطی می توانستم حساب کنم. مرتب یادآوری می کرد که پژوهش را به دقیقه 90 و وقت اضافه نکشانم. ساختار پژوهش و روش آن را با تمرکز ارزیابی می کرد. برتر از همه اینکه، هرگاه لازم بود که با او تبادل نظر کنم وقت، مکان و شرایط، کاملا مهیا بود. تقریبا از این نظر هیچ محدودیتی نبود. در طول چند ساله پژوهش ایشان نیز بطور ریز در جریان پژوهش های من بودند و چند بار از منطقۀ مورد پژوهش بازدید کرده بودند.
من در این توضیحات عامل هستم و آنچه فرای آن شرح دادم، بافتار است. یادآوری کنم که مسائل بسیار زیادی در این بافتار را شرح نداده ام. مثل گروه آموزشی که در آن تحصیل می کردم و آیین نامه و قوانین آموزشی و ... مواردی را توضیح داده ام که در بافتار در ارتباط مستقیم با عاملی چون من بود و می توانستم در انتخاب آن نقش داشته باشم. پس از دفاعیه نیز به مشاهده بافتار پرداختم. دوستان هم رشته ام واکنشی در خور به این موضوع نشان دادند. اما خانواده ام که از بافتار تحصیل و زندگی من دور هستند تقریبا هیچ واکنشی نشان ندادند و البته دلسرد کننده بود. بعدها به آنها حق دادم. چون به کم و کیف موضوع آشنایی نداشتند و از سال ها قبل مرا در همین موقعیتی که هم اکنون هستم محسوب می کردند در نتیجه نباید هم واکنشی نشان می دادند. در این کشاکش، دفاعیه قبل و بعد آن را می گویم استاد راهنما، همسرم و استادان داور بیشترین واکنش مثبت را نشان دادند.
2) مصاحبه با صدا و سیما
کمتر از یک ماه از این تاریخ نگذشته بود که من در یک برنامه صبح در سیما به مدت کمتر از 8 دقیقه درباره باستان شناسی معاصر و پژوهش بم صحبت کردم. گرچه در آن برنامه منظورم درک نشد اما این بار برعکس بود، خانواده ام بسیار از آن استقبال کردند و اساتید اصلا از آن مطلع نشدند گرچه یکی از انها مرا برای این مصاحبه معرفی کرده بود. انها از من چیزی نپرسیدند چون مباحث من تخصصی بود و اکثر آنها(خانواده ام) که تحصیل کرده اند در این تخصص نیستند. همین برایشان کافی بود که در آن برنامه ظاهر شده ام. یادمان نرود که مقیاس این دو اصلا قابل مقایسه نیست یکی 6 سال پژوهش و تحصیل است و دیگری 6 دقیقه صحبت در رسانه!
تا اینجا با خانواده و اساتید به قول مردم بی حساب شدیم در هر مورد یک گروه انگیزه مرا تقویت کرده بود و یک گروه دیگر اصلا متوجه اهمیت مسئله نشده بودند و به نوبت این اتفاق افتاده بود. انها دو طیف در بافتار من هستند دو طیفی که با دو وجه از عاملیتم در میانشان جایگاه و پایگاه دارم.
3) پیشنهاد و رد آن
من و همسرم( در این زمینه بیشتر او) سال ها در مورد قوم باستان شناسی و سال های اخیر در چارچوب باستان شناسی های معاصر پژوهش می کنیم. با قابلیت هایی که در این رویکرد دیده بودیم متناسب با گرایشی در کارشناسی ارشد باستان شناسی واحدهایی برای آن طراحی کرده همراه با شرح طرح به دانشگاه محل تحصیل مان پیشنهاد کردیم. ابتدا بصورت خصوصی یعنی ارائه به اساتید و سپس بصورت رسمی و از کانال های رسمی، این فرآیند 6 ماه به طول انجامید. پس از مدت یاد شده تنها اعلام شد که با طرح مخالفت شده است. در طول این برهه بجز یک نفر کسی از اساتید در مورد این طرح چیزی نپرسید. هنگام ارائه نظر هم تنها اعلام شد که مخالفت شده است.
در این بافتار من منتظر بازخوردی بودم تخصصی، حداقل سئوالاتی متناب با آن طرح یا پرسش در مورد ضرورت و چیستی آن، اما دریغ از یک کلام! عاملیت ما آنجا نمودار می شد که یک ماه نیم به گرداوری اطلاعات و بومی کردن رویکرد بپردازیم و ضرورت های آن را شرح دهیم. و واکنش عاملان متخصص بافتار تنها به کمترین واکنش حتی فراتر بصورت بی توجهی و بی احترامی چراکه حتی پاسخ پیشنهاد را نداده اند. در این مورد آنقدر تخصصی بود که خانواده اطلاعی و در نتیجه واکنشی نداشت. عاملی چون من در این بافتار باید خودداری کرده و انگیزه ها نصف و نیم حفظ می کردم. هنوز نمی دانم چنین کرده ام یا باید منتظر زمان برای ارزیابی باشم.
4) ارسال مقاله برای داوری
در ماه اخیر پس از انتشار یک مقاله و ارسال(Register) کردن دو مقاله دیگر که هنوز در حال ارزیابی است؛ درست در زمانی که با انگیزه هایم کلنجار می رفتم. یک مقاله متناسب با تخصص من و رویکرد شرح داده شده برای داوری از طرف یک نشریه معتبر ارسال شد. باورم نمی شد که شناختی اینقدر دقیق از طرف یک نشریه در مورد من وجود داشته باشد. این یکی جبران مافات کرد. و...
بازهم الگوی پایان نامه ام را مد نظر قرار دادم. آهسته و با تداوم با خودآگاهی در مورد زمان و محدویت های بافتار، مدیریت می کنم. ابتدا افسوس می خوردم که کاش همیشه استادی و راهنمایی هایش باشد(البته که هست و سال های سال سایه اش بر سرمان باشد) اما دریافتم از زمانی که دفاع می کنی یعنی باید بتوانی روی پای خودت بلند شوی و البته بایستی. قرار نیست همه جا انگیزه ها هرچند به حق تقویت شود. در بافتاری محدود، قرار نیست همگان در جایگاه خویش باشند و همه عاملان جایگاه متناسب با خودشان را پیدا کنند. همه بافتارها انگیزه مثبت بدهند و همه عاملان همیشه با انگیزه باشند. اما اگر چنانکه خواسته ایم پیش نرفت، جای نگرانی نیست چون بافتارها متکثر و عاملان چندین و چند رده ای هستند. (خانواده، جمع های تخصصی و شغلی- تحصیلی، جامعه جهانی و ...) فقط کافی است که بایستیم؛ این طوری!!
این یک عامل است در چهار بافتار. در بافتاری مانند خانواده و جمع های خانوادگی چون از کودکی ما را بزرگ کرده اند همیشه ما را و شما را همان بچه در نظر می گیرند. این بافتار عاملی مثل من و شما را بطور سنتی و همیشه دارد و تنها با مرگ مان، ما را از دست می دهد. در این صورت افسوس خواهد خورد اما افسوس و آه فایده ای ندارد.
در بافتار جمع های تخصصی و دانشگاهی نیز در جامعه ما به سبب سنتی بودن و در باستان شناسی به سبب نبودن معیار و مبنایی برای ارزیابی ها. اصولا ما همان بچه ای هستیم که پیش چشمشان بزرگ شده ایم. نتیجه این می شود که استادی یا گروهی تخصصی در آنسوی دنیا بدون اینکه کمترین اطلاعاتی از دست اطلاعات سنتی وخاله زنکی در اختیار داشته باشد عاملی را برای داوری تخصصی بر می گزیند. در گروه تخصصی دیگری در این سوی دنیا نیازی حتی به طرح یک پرسش تخصصی نیست به راحتی می توان به داوری نشست. در فرآیندی دراز مدت انجا همان می شود که شده و اینجا همین است که نیازمند توضیح نیست.
عامل گاهی باید بافتارش را عوض کند، منظورم جابجا شود. چون آب اگر راکد بماند...
به تعبیر رادکلیف براون، "فرآیند حرکت ساختار در بُعد زمان است" عامل و بافتار هم نسبتی مانند ساختار و زمان در تعریف یاد شده دارند، با این تفاوت که در اینجا دید ما هم زمانی(Synchronic) است و در آن تعریف دید، در زمانی((Diachronic است.
راستی آذرنوش هم رفت، خدا رحمتش کند.
عمران گاراژیان
1) دفاعیه
روزی که برای دفاع از پایان نامه دکتری تخصصی ام عازم تهران شدم منگ خواب بودم. شب ساعت 30 دقیقه بامداد به اهواز رسیدم و صبح با پرواز 30/6 عازم تهران شدم. در تهران حتی یادم نمی رود که با کمال خسیسی که کمتر از من تا کنون گزارش شده تا میدان آزادی پیاده آمدم و بعد با تاکسی عبوری عازم منزل شدم. استراحتی کوتاه کرده و همچنان نصف و نیم خواب آلود برای دفاعیه در ساعت 2 به دانشگاه رفتم. اگر حمل بر خودستایی نباشد به نظرم دفاع خوبی ارائه کردم. به سئوالات هم با تمرکز پاسخ دادم گرچه تازه رسم شده بود که دانشجویان طرح سئوال نکنند و پرسشها ناهمگن و متکثر نبود. نتیجه دفاعیه هم قابل قبول بود. دستکم برای خود من!
اکنون که از آن زمان چندین ماه گذشته و خود را در آن معرکه نظاره می کنم. اعتراف می کنم که نباید هم استرس می داشتم. حتی اگر خواب الود هم نبودم، حتما در آرامش به سر می بردم. چون دفاعیه ام مثل امتحان دادن پس از شب امتحان نبود. حدود 6 سال روی موضوع پژوهش کرده بودم. گردآوری اطلاعات به تدریج انجام شده بود. پژوهش های میدانی را خودم انجام داده بودم منظور به چم و خم آن مسلط بودم. و این پژوهش البته علاقه عمیق من بود و در امتداد پژوهشی که برای کارشناسی ارشد انجام داده بودم.
از حق نمی توان گذشت، اضافه بر عاملیت خودم استاد راهنما هم نقش اساسی داشت. چون همیشه روی کمک هایش در هر شرایطی می توانستم حساب کنم. مرتب یادآوری می کرد که پژوهش را به دقیقه 90 و وقت اضافه نکشانم. ساختار پژوهش و روش آن را با تمرکز ارزیابی می کرد. برتر از همه اینکه، هرگاه لازم بود که با او تبادل نظر کنم وقت، مکان و شرایط، کاملا مهیا بود. تقریبا از این نظر هیچ محدودیتی نبود. در طول چند ساله پژوهش ایشان نیز بطور ریز در جریان پژوهش های من بودند و چند بار از منطقۀ مورد پژوهش بازدید کرده بودند.
من در این توضیحات عامل هستم و آنچه فرای آن شرح دادم، بافتار است. یادآوری کنم که مسائل بسیار زیادی در این بافتار را شرح نداده ام. مثل گروه آموزشی که در آن تحصیل می کردم و آیین نامه و قوانین آموزشی و ... مواردی را توضیح داده ام که در بافتار در ارتباط مستقیم با عاملی چون من بود و می توانستم در انتخاب آن نقش داشته باشم. پس از دفاعیه نیز به مشاهده بافتار پرداختم. دوستان هم رشته ام واکنشی در خور به این موضوع نشان دادند. اما خانواده ام که از بافتار تحصیل و زندگی من دور هستند تقریبا هیچ واکنشی نشان ندادند و البته دلسرد کننده بود. بعدها به آنها حق دادم. چون به کم و کیف موضوع آشنایی نداشتند و از سال ها قبل مرا در همین موقعیتی که هم اکنون هستم محسوب می کردند در نتیجه نباید هم واکنشی نشان می دادند. در این کشاکش، دفاعیه قبل و بعد آن را می گویم استاد راهنما، همسرم و استادان داور بیشترین واکنش مثبت را نشان دادند.
2) مصاحبه با صدا و سیما
کمتر از یک ماه از این تاریخ نگذشته بود که من در یک برنامه صبح در سیما به مدت کمتر از 8 دقیقه درباره باستان شناسی معاصر و پژوهش بم صحبت کردم. گرچه در آن برنامه منظورم درک نشد اما این بار برعکس بود، خانواده ام بسیار از آن استقبال کردند و اساتید اصلا از آن مطلع نشدند گرچه یکی از انها مرا برای این مصاحبه معرفی کرده بود. انها از من چیزی نپرسیدند چون مباحث من تخصصی بود و اکثر آنها(خانواده ام) که تحصیل کرده اند در این تخصص نیستند. همین برایشان کافی بود که در آن برنامه ظاهر شده ام. یادمان نرود که مقیاس این دو اصلا قابل مقایسه نیست یکی 6 سال پژوهش و تحصیل است و دیگری 6 دقیقه صحبت در رسانه!
تا اینجا با خانواده و اساتید به قول مردم بی حساب شدیم در هر مورد یک گروه انگیزه مرا تقویت کرده بود و یک گروه دیگر اصلا متوجه اهمیت مسئله نشده بودند و به نوبت این اتفاق افتاده بود. انها دو طیف در بافتار من هستند دو طیفی که با دو وجه از عاملیتم در میانشان جایگاه و پایگاه دارم.
3) پیشنهاد و رد آن
من و همسرم( در این زمینه بیشتر او) سال ها در مورد قوم باستان شناسی و سال های اخیر در چارچوب باستان شناسی های معاصر پژوهش می کنیم. با قابلیت هایی که در این رویکرد دیده بودیم متناسب با گرایشی در کارشناسی ارشد باستان شناسی واحدهایی برای آن طراحی کرده همراه با شرح طرح به دانشگاه محل تحصیل مان پیشنهاد کردیم. ابتدا بصورت خصوصی یعنی ارائه به اساتید و سپس بصورت رسمی و از کانال های رسمی، این فرآیند 6 ماه به طول انجامید. پس از مدت یاد شده تنها اعلام شد که با طرح مخالفت شده است. در طول این برهه بجز یک نفر کسی از اساتید در مورد این طرح چیزی نپرسید. هنگام ارائه نظر هم تنها اعلام شد که مخالفت شده است.
در این بافتار من منتظر بازخوردی بودم تخصصی، حداقل سئوالاتی متناب با آن طرح یا پرسش در مورد ضرورت و چیستی آن، اما دریغ از یک کلام! عاملیت ما آنجا نمودار می شد که یک ماه نیم به گرداوری اطلاعات و بومی کردن رویکرد بپردازیم و ضرورت های آن را شرح دهیم. و واکنش عاملان متخصص بافتار تنها به کمترین واکنش حتی فراتر بصورت بی توجهی و بی احترامی چراکه حتی پاسخ پیشنهاد را نداده اند. در این مورد آنقدر تخصصی بود که خانواده اطلاعی و در نتیجه واکنشی نداشت. عاملی چون من در این بافتار باید خودداری کرده و انگیزه ها نصف و نیم حفظ می کردم. هنوز نمی دانم چنین کرده ام یا باید منتظر زمان برای ارزیابی باشم.
4) ارسال مقاله برای داوری
در ماه اخیر پس از انتشار یک مقاله و ارسال(Register) کردن دو مقاله دیگر که هنوز در حال ارزیابی است؛ درست در زمانی که با انگیزه هایم کلنجار می رفتم. یک مقاله متناسب با تخصص من و رویکرد شرح داده شده برای داوری از طرف یک نشریه معتبر ارسال شد. باورم نمی شد که شناختی اینقدر دقیق از طرف یک نشریه در مورد من وجود داشته باشد. این یکی جبران مافات کرد. و...
بازهم الگوی پایان نامه ام را مد نظر قرار دادم. آهسته و با تداوم با خودآگاهی در مورد زمان و محدویت های بافتار، مدیریت می کنم. ابتدا افسوس می خوردم که کاش همیشه استادی و راهنمایی هایش باشد(البته که هست و سال های سال سایه اش بر سرمان باشد) اما دریافتم از زمانی که دفاع می کنی یعنی باید بتوانی روی پای خودت بلند شوی و البته بایستی. قرار نیست همه جا انگیزه ها هرچند به حق تقویت شود. در بافتاری محدود، قرار نیست همگان در جایگاه خویش باشند و همه عاملان جایگاه متناسب با خودشان را پیدا کنند. همه بافتارها انگیزه مثبت بدهند و همه عاملان همیشه با انگیزه باشند. اما اگر چنانکه خواسته ایم پیش نرفت، جای نگرانی نیست چون بافتارها متکثر و عاملان چندین و چند رده ای هستند. (خانواده، جمع های تخصصی و شغلی- تحصیلی، جامعه جهانی و ...) فقط کافی است که بایستیم؛ این طوری!!
این یک عامل است در چهار بافتار. در بافتاری مانند خانواده و جمع های خانوادگی چون از کودکی ما را بزرگ کرده اند همیشه ما را و شما را همان بچه در نظر می گیرند. این بافتار عاملی مثل من و شما را بطور سنتی و همیشه دارد و تنها با مرگ مان، ما را از دست می دهد. در این صورت افسوس خواهد خورد اما افسوس و آه فایده ای ندارد.
در بافتار جمع های تخصصی و دانشگاهی نیز در جامعه ما به سبب سنتی بودن و در باستان شناسی به سبب نبودن معیار و مبنایی برای ارزیابی ها. اصولا ما همان بچه ای هستیم که پیش چشمشان بزرگ شده ایم. نتیجه این می شود که استادی یا گروهی تخصصی در آنسوی دنیا بدون اینکه کمترین اطلاعاتی از دست اطلاعات سنتی وخاله زنکی در اختیار داشته باشد عاملی را برای داوری تخصصی بر می گزیند. در گروه تخصصی دیگری در این سوی دنیا نیازی حتی به طرح یک پرسش تخصصی نیست به راحتی می توان به داوری نشست. در فرآیندی دراز مدت انجا همان می شود که شده و اینجا همین است که نیازمند توضیح نیست.
عامل گاهی باید بافتارش را عوض کند، منظورم جابجا شود. چون آب اگر راکد بماند...
به تعبیر رادکلیف براون، "فرآیند حرکت ساختار در بُعد زمان است" عامل و بافتار هم نسبتی مانند ساختار و زمان در تعریف یاد شده دارند، با این تفاوت که در اینجا دید ما هم زمانی(Synchronic) است و در آن تعریف دید، در زمانی((Diachronic است.
راستی آذرنوش هم رفت، خدا رحمتش کند.
عمران گاراژیان
۱ نظر:
درود
یک انتقاد از یک دید وبه طول یک ترم!
1.جنبه تئوریک صرف نظرات
2.در نظر نگرفتن تا حدی نیازهای دانشجو(البته اینجا یه مقدار از دایره انصاف خارج شدم ولی انتقاده و وارد)
3.عدم استفاده از تکنولوژی!درکلاس
4.پیش فرض های بسیار غلط درمورد دانشجوها(البته انتظارات)
همین.ولی اینا نظر من بود
یا حق
ارسال یک نظر