۱۳۸۸ اسفند ۷, جمعه

شاید پارادیمی در نطفه، تا حدودی خودمونی برای دانشجویان بوعلی

شاید پارادیمی در نطفه
بازیگرانش و تماشاگرانش

در همین وب لاگ درباره پارادیم به آن اندازه نوشته ام که حال نیاز نباشد دربارۀ آن شرح دهم. همچنین می توانید به شماره پنج نشریه باستان پژوهی(صص 100تا 102) نگاه کنید.
در پژوهش قوم باستان شناسی فاجعه بم پس از زلزله(اطلاعات در مورد آن در سایت Anthropology.ir شاخه باستان شناسی در اختیار است) ما بویژه من آموختم(برخلاف باستان شنان، روش های مورد علاقه و پسند شان و اقضای داده هایشان) در عرض موضوع، تماشاگری کنم. سوژه در آنجا جامعه بم در بافتار فاجعه زلزله و فرآیند بازگشت به روال عادی بود. حال از آن تجربه بهره می برم و پارادایمی شاید در نطفه را تماشاگری می کنم. پیشینه موضوعِ اکنون را چنین شرح می دهم: قوم باستان شناسی فاجعه پس از چند سال منتج به این واقعیت شد که آنچه ما در آن شهر انجام می داده ایم باستان شناسی معاصر بوده است. این در پژوهش های میدانی ما معمول است که در عمل پژوهشی را انجام می دهیم، بعد می فهمیم که نام و اصطلاح و رویکرد آنچه انجام داده ایم، چه بوده است. پس از کسب اطلاعات در مورد باستان شناسی معاصر و حتی پیشنهاد گرایشی با همین نام به دانشگاه های تهران و تربیت مدرس(گروه های باستان شناسی) که هرگز جدی گرفته نشد. خانم پاپلی کاوش در لایه های معاصر بم پس از زلزله را آغاز کرد. به نظرم این سنگ بنایی بود که من به عنوان باستان شناس میدانی نصف و نیم سنتی آشنا با باستان شناسی مدرن و تا حدودی فرامدرن یارای مشارکت در آن را نداشتم. او با پژوهشی در کویت این سنگ بنا را محکم کرد. این پیشینه، از منظری ( شاید در آینده) سوء پیشینۀ او و من در باستان شناسی ایران است. به ادامه بنگرید شما را خسته نخواهم کرد.
این بار مسئله و موضوع چگونه متولد شد؟ ما در همدان از بافتار و حوزه تخصصی و زیست بوم خود دور افتاده ایم. دنبال موضوع متناسب با باستان شناسی معاصر می گشتیم. حتی یادم هست، خانم پاپلی گفتگویی برای چنین پژوهشی در مورد هگمتانه انجام داد. چند دانشجوی کنجکاو داده هایی از زیر زمین دانشکده معرفی کردند. بررسی داده ها نشان می داد که قابلیت برای توسعه بصورت پژوهشی معاصر را دارند. کسب اطلاعات ادامه داده شد. زمینه ها گسترش یافت. سازه و ساختمان دانشکده نیز قابلیت هایی داشت. منظورم دقیقا این است که به همین سادگی که مورد بهره برداری قرار می گیرد نیست!؟ ساختاری پیچیده و چند طبقه و پیشینه ای حیرت افکن و سئوال برانگیز دارد(بیش از این قصد ندارم ابژه را لو دهم). در فرآیندی تدریجی تغییرات کارکردی و توسعه های معنا دار یافته. ابژه چند لایه و برای پژوهش در باستان شناسی معاصر دارای قابلیت انکار ناپذیری است. البته چرا تا حال مورد توجه قرار نگرفته پرسش من نیست. شاید به این سبب که رویکرد معاصر متولد نشده بوده و ... من طبق روال معمول خودم را از باستان شناسی معاصر کمی کنار کشیدم. اکنون توجیه می کنم: برای مشاهده گری.
داده ها و ساختارها ارزیابی شدند مشاهدات ادامه پیدا کرد. ارزیابی مثبت بود. مصداق آب در کوزه ما گرد جهان می گردیم. نگشتیم یا من مشاهده گر بهتر است بنویسم نگشتند. در این نیمسال درس هایی داشتیم پایان نامه های کارشناسی هم می توانست به کلاس ها و دانشجویان اضافه شود. منظور پرسنل مهیا بود. تا اینجا موضع ها مشخص است. من در کنار موضوع و مشاهده گر هستم مانند بم. خانم پاپلی بازیگر اصلی است و دانشجویان باستان شناسی که پایان نامه با ما دارند یا کلاس موزه داری را می گذرانند بازیگران دیگر. شاید من کارم مشاهده انها و فرآیند پژوهش است. در شعار چیزی مانند باستان شناسی باستان شناسان. در عمل کسی که کنار ایستاده و می گوید لنگش کن.
بدون شک من تنها مشاهده گر نخواهم بود. این نطفه تماشاگران بسیاری خواهد داشت. تماشاگرانی که در فرآیند پژوهش بازیگری و تماشاگری خواهند کرد. دانشکده رحمی است که تازه باردار شده. موضوع متولد خواهد شد. دهان به دهان پخش می شود. عمل و عکس العمل، کنش و واکنش در بافتار زنده در پی خواهد داشت. شاید پارادایمی در باستان شناسی ایران در حال شکل گیری است؛ کسی چه می داند. قابلیت بازیگرنش و تماشاگرانش و خودش من را به این نتیجه رسانده که دیر یا زود پارادایمی یا بخش قابل توجه از پاردایم باستان شناسی معاصر در ایران خواهد شد(بازهم بیش از این قصد لو دادن ندارم شاید چنین حق و مجوزی را برای خودم قائل نیستم و ندارم؛ با پوزش از خواننده محترم ).
باستان شناسی آینده: آنچه اکنون درعمل مزمزه می کنم. آیندۀ این پژوهش، آینده عوامل دخیل در آن و آییندۀ این بافتار؛ بحث هایی هستند، که در ادامه به آن می پردازم. این پژوهش در عمل از نظر من با فراگیری که شروع کرده، نخواهد توانست ادامه دهد. آنقدر روز آمد است که مخالفت های شدیدی را بر خواهد انگیخت. تنها امیدم به این است که مخالفت ها از راهکارهای اخلاقی و با روش های علمی ارائه شود. در این صورت قابلیت تبدیل شدن به گفتمان را خواهد داشت؛ یادآوری می کنم این تنها امید و آرزو است. راهکار پیشنهادی این مشاهده گر تبدیل کردن زود هنگام آن به رویکرد چند رشته ای و بین رشته ای است. مشارکت دادن دانشجویان رشته های دیگر حتی با رویکرد های خودشان بجای بستن درب های رابطه پیشنهاد به عوامل آن است.
عوامل دخیل در پژوهش بخصوص دانشجویان تازه وارد به باستان شناسی با مشارکت در این پژوهش گرچه خود را در اکثر موارد از بیهودگی و سردرگمی و اتلاف وقت و ناتوانی در برقراری ارتباط با باستان شناسی نجات خواهند داد اما لازم است بدانند انچه موجب ابقای و انگیزه انها در باستان شناسی شده در آینده نزدیک ممکن است به حربه ای برای حمله به انها و ایجاد محدودیت برایشان تبدیل شود. چراکه عمده باستان شناسی در ایران رویکرد ناسیونالیستی و تمامیت خواه است که هیچ رویکردی جز رویکرد تاریخ گذشته خود را بر نمی تابد. وظیفه من آگاهی دادن و خودآگاه کردن آنها است. آنها به نظرم باید در نظر داشته باشند آنگونه که در مطلب قبلی پیشنهاد کرده ام این آغاز شیرین و ملموس باستان شناسی برای آنها است نه انتها و غایت آن؛ این مورد البته امید و آرزوی این مشاهده گر است امید و آرزویی که واقعی بودنش را آینده نشان خواهد داد. دانشجویان ترم بالایی منظورم آنها که پایان نامه دارند اگر تا حالا واحدهایشان را با کیفیت جذب کرده باشند بزوردی دچار پارادوکسی بنیادی در رویکردشان می شود. پارادوکسی که کنار آمدن با آن بستگی بسیاری به عاملیت خود آنها خواهد داشت. اگر تا حال بطور غیر فعال تنها واحد ها را گذرانده باشند و در آن عمیق نشده باشند، آینده روشنتری در این پژوهش خواهند داشت؛ چون با آن ارتباط بدون پارادوکسی برقرار خواهند کرد. یادآوری آنچه در اینجا می نوسیم از واقعیتی که پیش بینی می کنم مطلق تر است این به سبب ابزار بیان و نوشتار است.
آینده این بافتار به این صورت پیش بینی می شود: هرچه این پژوهش جدی تر گرفته شود یا پربار تر پیش رود حاشیه های بیشتری خواهد داشت. این پژوهش اندک آرامشی که در بافتار ما ممکن بود پدید آید را از بین خواهد برد. برداشت من براین است که پیشنهاد دهندگان ناگزیر به ترک این بافتار می شوند. اگر این پیش بینی جامه عمل بپوشد جای نگرانی در مورد پژوهشگران باقیمانده در این بافتار است و حداقل آن است که رنگ عوض کردن را برای بقا تجربه خواهند کرد و طیف متکثری از این رفتار بسته به عوامل متکثر دخیل در آن. واقعیت این است که این قبض و بسط ها عوامل تقویت و تبدیل شدن یک پژوهش به پارادایم است. هزینه و تاوان چیزی شبیه این؛ چراکه با مخالفت های شدید است که پژوهشی با مبنا و به روز مطرح شده، فراگیر می شود و در نهایت پارادایم می شود. من اگر جای اندیشه های مخالف این پژوهش بودم با جدی نگرفتن آن زمینه های خاموشی این آتش زیر خاکستر را فراهم می کردم. اما کو خوداگاهی! همه منتظر می مانیم تا آینده، تبدیل به زمان حال شود. انگاه زمان ارزیابی بی رحمانه و البته مبتنی بر مبانی صاحب این قلم و پیش بینی هایش فرارسیده است.
من همیشه منتظر شنیدن هستم و از بسیار گفتن در رنجم.
درود و بدورد
عمران گاراژیان



۱۳۸۸ اسفند ۴, سه‌شنبه

باستان شناسی در بوتۀ آموزش

مدخل
آموزش باستان شناسی در ایران در نگاه اول و با دیدی عمومی ممکن است ساده به نظر آید، اما با تعمقی مقدماتی اهمیت آن روشن می شود. البته قصد ندارم موضوع را مهم تر از آنچه هست معرفی کنم بلکه می خواهم حق مطلب را ادا کرده باشم. به نظر می رسد اکثر رویکردهای باستان شناسی در دنیای معاصر آن را به مثابه یک نظام (As a discipline) معرفی می کنند. نظامی که در فرایندی تدریجی و دانشگاهی با علوم(اعم از پایه و انسانی) دانش ها (مانند فلسفه، تاریخ و ادبیات) همچنین هنر و هنر شناسی درآمیخته است. در آمیختگی از نوع آنچه اشاره کردم از یک سو و تکثر منابع مطالعاتی، موضوعات و مباحث مطروحه از سوی دیگر بر پیچیدگی آموزش باستان شناسی افزوده است. طولانی بودن برهه های زمانی که باستان شناسی مورد مطالعه قرار می دهد و موضوع آن که انسان و فرهنگ اوست. مسئله را آنقدر پیچیده می کند که ادامه ندهم بهتر است. اما لازم است پایان پاراگراف را جمع کنم: آموزش در باستان شناسی، آموزشِ به زبان در آوردن ماده و به متن در آوردن چیز(Thing) است. مواد و چیزهایی که در اکثر موارد در ساختار و بافتار اصلی تنها و تنها یکبار تجربه می شوند. مواد و چیزهایی که هر کدام سرنوشتی از سرگذارنده تا به دست باستان شناس رسیده اند. ممکن است بارها و بارها توصیف و تفسیر نوشتاری شده باشند یا بصورت روایی شرح و بسط داشته باشند.
آمیختگی های روشی و نظری آموزش باستان شناسی را مرور کردم. آمیختگی های آن در بافتار جامعه ایران را نیز مرور می کنم. چون نمی خواهم طولانی و کسالت آور شود تنها مدخل گونه، تلنگُر می زنم(خواننده مرور می کند) آموزش باستان شناسی و دولت. آموزش باستان شناسی و هویت فرهنگی. آموزش باستان شناسی و میراث فرهنگی. آموزش باستان شناسی و معیشت، آموزش باستان شناسی و سیاست، آموزش باستان شناسی و حفاری های قاچاق، آموزش باستان شناسی با دیدی تخصصی (آموزش باستان شناسی از حجر تا قجر) آموزش باستان شناسی در عمل، آموزش باستان شناسی نظری. آموزش باستان شناسی و توسعه پایدار. آموزش باستان شناسی و جوانان بی کار. آموزش باستان شناسی و ناسیونالیسم. آموزش باستان شناسی و علوم انسانی. آموزش باستان شناسی و هنرها و دانش های انسانی. آموزش باستان شناسی و جامعه دینی. آموزش باستان شناسی و توسعه منطقه ای. آموزش باستان شناسی و تولید مدرک. آموزش باستان شناسی و فرار مغزها. آموزش باستان شناسی و روش ها.
موضوع:
آموزش باستان شناسی در ایران، دمیدن سُرنا از سرگشادش
اول از همه استادانی که در آموزش نظری و عملی من نقش داشته اند عذر می خواهم. البته که منظورم انها نیستند چون انها خودشان در این معرکه گرفتارند.
دوم همه دانشجویانم را و همه دانشجویان باستان شناسی را به آرامش دعوت می کنم و امیدوارم متون من انها را به تحرک عصیان و سرکشی بیش از اندازه در برابر نظام آموزشی موجود نیاندازد.
سوم آنچه می نویسم دلسوزی از سر آن است که نمی خواهم دانشجویانم و نسل های آینده خطاهای من را تکرار کنند.
چهارم " دمیدن سرنا از سرگشادش" مثل است و البته در مثل مناقشه نیست.
پس از این همه حاشیه حال متن(به ادامه بنگرید)
آموزش باستان شناسی و خود باستان شناسی از نظر من چنانکه باره ها نوشته ام آموزش کسب اطلاعات از مواد و ساختارهای فرهنگی است. موضوع این دانش از نظر من ضرورتا مطالعه گذشته نیست؛ بلکه مطالعه انسان و فرهنگ او براساس داده ها مادی و ساختار های فرهنگی است. من بیشتر آن را همسایه انسان شناسی می دانم تا اجاره نشین خانه ای که مالک آن دانش تاریخ است.
با خاطره آغاز می کنم تا فرآیندی را در اموزش باستان شناسی معرفی کنم: ما در مقطع کارشناسی سال های 96تا 73 پس از حدود 6 نیمسال تحصیل باستان شناسی تنها با آموزش باستان شناسی میدانی در دشت قزوین بود که توانستیم با آن ارتبا برقرار کنیم. چرا چنین بود؟ نکند ما یا نظام اموزشی ما مشکلی داشت؟ شاید اما نتیجه نشان می دهد که ما مشکل بنیادی نداشته ایم، فرآیند و پزشکان هم می توانند این موضوع را تایید کنند(بازهم به ادامه بنگرید).
ما مانند امروز با مبانی و پیش از تاریخ شروع می کردیم. با دوره تاریخی ادامه می دادیم و با دروس دروه اسلامی و دروس اختیاری؛ کارشناسی را ختم به خیر می کردیم. شاید هم شر
کجای این فرآیند مشکل داشت و چرا نمی توانستیم با باستان شناسی ارتباط برقرار کنیم. همه با من موافق هستید که داده ها، بافتارها و ساختارهای فرهنگی هرچه از نظر زمانی از ما دور باشند معانی دور از ذهن تری نسبت به زمان معاصر دارند و درکشان برای ما مشکل تر می شود. برعکس هرچه به ما از نظر فرهنگی و زمانی نزدیک تر باشند، لایه های معنایی بیشتری از آنها برای ما شناخته شده است.
حال معما چو حل گشت اسان شود. ما از ابتدای مقطع پایه به پیش از تاریخ و مبانی پرت می شدیم: استادان ارجمندمان نیز همراه ما بودند، اما قبول کنیم که جمع المجهولات را باید به ما اموزش می دادند. داده های توصیفی، اصطلاحات تخصصی، چارچوب های مثل دوره های تاریخی و فرهنگی، رویکرد و روش ها و نگرش ها و .... بدیهی است که نباید می توانسیم با باستان شناسی ارتباط برقرار کنیم. شاید هنوز هم این مشکل برای دانشجویان مقطع پایه یعنی کارشناسی وجود دارد.
راه حلی که به نظر من می رسد این است که ساعت شنی اموزش را برعکس کنیم. یعنی اول دوره های نزدیک به زمان معاصر که ملموس ترند را به دانشجویان اموزش دهیم تا انها بتوانند با باستان شناسی ارتباط برقرار کنند. سپس به دوره های دورتر و قدیم تر بپردارزم. اصطلاحات تخصصی را به میدان اوریم و روش و تئوری ها را اموزش دهیم.
این پیشنهاد حداقل یک آسیب شناسی دارد و آن این است. از انجا که در باستان شناسی ایران دوره اسلامی از نظر روش و رویکرد بسیار ضعیف است و انچه آموزش می دهد بیشتر اطلاعات تاریخی- هنری وداده های متکثر از مسائل گوناگون و بصورت بی ساختاراست بصورتی که اکثرا آن را باستان شناسی نمی دانند. ممکن است موجب شود که پایۀ مقطع پایه بطوری نهاده شود که هرگز نتوانیم باستان شناس تحویل دهیم. بلکه فارغ التحصیلانی داشته باشیم که اگر ما نمی توانستیم تا پایان کارشناسی با باستان شناسی ارتباط برقرار کنیم؛ انها تا پایان عمر نتوانند با باستان شناسی ارتباط برقرار کنند! برای این مسئله و حل آن بهتر است روش های باستان شناسی را فارغ از دوره ها بلکه روش های پایه را وارد باستان شناسی کرده و اموزش دهیم. به عبارتی مانند باستان شناسی مدرن بیش از انکه باستان شناسی را در بافتار دوره های تاریخی و مناطق جغرافیایی آموزش بدهیم؛ در ساختار روش ها و رویکرد ها اموزش دهیم. از محوریت دادن به داده های توصیفی نیز پرهیز کنیم. انها را دانشجویان خود می توانند از منابع کسب کنند. به زبان ضرب المثل بجای ماهی دادن(مصداق داده های توصیفی) ماهی گرفتن (مصداق روش ها) آموزش دهیم.
نظر خودم: باش تا صبح دولتت بدمد!
عمران گاراژیان

۱۳۸۸ بهمن ۱۶, جمعه

کلاس

...کلاس خوب، مثالی برای تمثیل
استاد محترمی که به ما زبان خارجی درس می داد می گفت ساندویج خوب این مشخصه رو داره که هرجاشو گاز بزنی چیز دندون گیری زیر دندونت بیاد. منظورش دقیقا این بود که پراکنش محتوا در متن نان یکسان باشه
همکار محترمی می گفت کلاس خوب اونه که هر بخش کلاس و هر وقت منظور ابتدا انتها یا پس از "خسته نباشید" های مکرر سئوالی پرسیدی دانشجوی حاضر جوابی باشه که پاسخ نصف و نیم قانع کننده ای بده. منظور دقیقا این بود که پراکنش دانشجویان متوسط به بالا در متن کلاس قابل توجه باشه.
آنچه تا اینجا اشاره کرده ام تمثیل است: دهان و انسان که صاحب دهان است کلیت تمثیل است. حرکات زبان و دهان در خوردن و حرف زدن و شکل کلی آن مبنای تمثیل است.
دانشجویان در کلاس و محتوا در ساندیج ساختاری مفهومی دارند که یکی در بافتار کلاس و دیگری در بافتار نان واژگانی هستند که نه با معنی واژگان بلکه با ساختار و چیدمان مفهومی شان مرا برای رساندن مفهوم به شما یاری می کنند این ها قراین بافتاری هستند و نمی توانیم نتیجه بگیریم که با هم نسبتی واقعی یا همانندی یا ناهمانندی دارند در این بیان از انها برای رساندن مفهوم مد نظر استفاده کرده ام و گرنه گاز زدن و حرف زدن سر کلاس تنها شباهت شکلی دارند و محتوا و دانشجویان به همین صورت این کلیتی مفهومی است که اجزای آن را نمی توان تک تک
مورد استفاده قرار داد.

۱۳۸۸ بهمن ۱۴, چهارشنبه

زندگی، زندۀ میرا

زندگی مثل یک روز است:
صبح بخیر کوچلو، خوب بخوابی!
نیمه بیداری عزیزم، پیش از ظهر است، پا نمی شی؟
ظهر به خیر، مشغولی، کار و بارت خوبه؟
مواظب باش خودتو گُم نکنی.
بعد از ظهر بخیر مرد؛ شاید هم شیر زن.
بچه ها خوبن سلام برسان، روی ماهشنو ببوس!
رفتن، داری تنها میشی، همدمو دریاب!
عصر بخیر پیرمرد، (یا مادر) نبینم کسلی!
رفتی، برو که ما هم اُّومدیم.
بدرود، دیدار ...
کیومرث (همان زندۀ میرا)