بنام حق
یک شب و یک روز در اصفهان با این تراکم کاری: سر شب تا نرسیده ام دانشجوی عزیزی که دفاع دارد زنگ می زند. وارد سالن ورود فرودگاه که می شوم جوان رشیدی ایستاده روی سینه اش نوشته ای درشت نوشته دانشگاه هنر اصفهان. سلام برادر، سلام اقای دکتر. تشریف داشته باشید می ایم. اداب را کاملا بلد است. دوباره دانشجوی عزیز زنگ می زند در مهمانسرا قرار می گزاریم. هنوز تازه رسیده ام فقط کفش ها را کنده ام، وارد می شود. پس از تنها دست و رو شستن آنچه برای ارائه اماده کرده با هم می بینیم. چند نکته و اشاره کافی است. خوب اماده کرده رنگ و لعاب لازم را دارد فقط بعضی عکس ها را خیلی کوچک کرده. بررسی تمام، موفق باشی.
شب زود بخواب می روم و صبح زود بیدار می شوم. تازه کاری را شروع کرده ام که صدای آشنایی از راهرو می رسد. همکاران ارجمند استاد راهنمای اول و استاد داور رسیده اند. چای، گفتگو، صبحانه، گفتگو در مورد پایان نامه که قرار است دفاع شود. تنها با استاد داور محترم خوب است عالی است...
پیاده راه می افتیم. قدم زنان در خیابان جدید در بافت قدیم و در نهایت به ساختمانی تاریخی مربوط به دوره های متاخر می رسیم. دانشگاه هنر، دانشکده مرمت. اطاق اساتید گواینکه اطاق اساتید دوره صفوی – قاجاری است. یک اطاق سه دری با سقفی بلند و درب هایی که آستانه آن چوبی و حداقل 25 سانتیمتری بالا امده اند. حیاطی با اطاق های متعدد بر گرد آن بخشی چمن کاری شده و درختان انجیر و کاج بر گرد آن....
گفتگو از هر دری با همکاران از خبرهای جدید، مثلا از ازدواج از استاد داور محترم. داور خارجی می رسد و یواش یواش برای رفتن به سالن دفاع عازم می شویم چند نفری. در ساختمان تاریخی دیگری در همان نزدیکی و اعضای هیئت مستقر می شوند. داوران یکی بیرونی یکی داخلی. استاد محترم راهنما راهنمای دوم و استاد ارجمند مشاور. سالن یواش یواش یکی، یکی با دانشجویان بطور پراکنده نشسته می شود....
دفاع با گفتار رسمی جناب آقای استاد مشاور که ریئس دانشکده هم هست آغاز می شود. دانشجو برای دفاع فرا خوانده می شود. وقت 20 دقیقه فقط همین را یادم مانده. با صدای ارام سخن می گوید صدایش به گوش نمی رسد کولر کم و در نهایت خاموش می شود صدا "ولوم" بالا. ادامه می دهد هر چه سعی می کنم بحث ها برایم کاملا جدید باشد، نمی شود.
من ژست استاد راهنمایی را نمی دانم. ناشی هستم. این اولین پایان نامه ای است که راهنمایی کرده ام. در مقطع ارشد اولین شان است. اما خوب مشکلی نیست چون من استاد راهنمای دوم هستم. استاد راهنمای خودم استاد راهنمای اول است و او البته با رتبه استادی در باستان شناسی ژست لازم و کلاس بالاتر از حد این پایان نامه را دارد در نتیجه لازم نیست من نگران چیزی باشم. او هم که ابدا. دانشجوی ما هم که به قول خودش اصلا استرس تو کارش نیست از صدا و چهره اش معلوم است. همه چیز ارام است. استادان داور و مشاور هم فی ذات ارام هستند. خوب است ارام و با اطمینان. به جلسه نمی زیبد که چند اولین در آن مشارکت داشته باشد. اما چه می توان کرد چنین است....
این دانشجو اولین دانشجوی باستان شناسی است که در دانشگاهی از اصفهان دفاع می کند. اولین کارشناسی ارشد اصفهان در باستان شناسی. او اولین پایان نامه ای است که من راهنمایی کرده ام. اولینی ابرومند. خلاصه جلسه تمام می شود. عاقبت قسمت شد به رغم مافیاهای پایان نامه باز در دانشگاه های تهران ما هم نمرده و آرزو بدل نمانده و راهنمایی را تجربه کردیم. ان هم در اصفهان ان هم در نخستین دفاع در دانشگاهی که نخستین دوره را فارغ می کند. دیر زید استاد راهنمای من. دیر زید استاد مشاور این پایان نامه که ما را هم در این بازی بزرگان جایی فراهم نمودند. دم اصفهان گرم واقعا ان روز دم گرمی داشت....
دفاع تمام شد. نمره هم اعلام شد. احساسی خوبی دارد. احساس خوبی دارد که ببینی دانشجو و همکارت ابرومند دفاع می کند و موفق می شود. به نظرم از دید استاد راهنمایم می گویم احساس خوبی دارد که عاقبت دانشجویت را در کنار خودت در یک دفاعیه ببینی و موفقیت دیگران البته احساس خوبی دارد به شرطی که خودباوری لازم را داشته باشی به شرط انکه سعه صدر لازم را داشته باشی به شرط انکه ....
حالا دفاع تمام شده شیرنی را اورده اند. شیرنی خامه ای. اما جالب است نه استادان راهنما و نه استاد محترم مشاور کامی شیرین نکردند. انها جانشان شیرین شده باور کنید. به یاد بیتی از سعدی رحمت ا... افتادم:
تنگ چشمان نظربه میوه کنند ما نظاره گران بُستانیم و اخرین بیت چنین است : سعدیا بی وجود صحبت دوست همه عالم به هیچ نستانیم.
شب زود بخواب می روم و صبح زود بیدار می شوم. تازه کاری را شروع کرده ام که صدای آشنایی از راهرو می رسد. همکاران ارجمند استاد راهنمای اول و استاد داور رسیده اند. چای، گفتگو، صبحانه، گفتگو در مورد پایان نامه که قرار است دفاع شود. تنها با استاد داور محترم خوب است عالی است...
پیاده راه می افتیم. قدم زنان در خیابان جدید در بافت قدیم و در نهایت به ساختمانی تاریخی مربوط به دوره های متاخر می رسیم. دانشگاه هنر، دانشکده مرمت. اطاق اساتید گواینکه اطاق اساتید دوره صفوی – قاجاری است. یک اطاق سه دری با سقفی بلند و درب هایی که آستانه آن چوبی و حداقل 25 سانتیمتری بالا امده اند. حیاطی با اطاق های متعدد بر گرد آن بخشی چمن کاری شده و درختان انجیر و کاج بر گرد آن....
گفتگو از هر دری با همکاران از خبرهای جدید، مثلا از ازدواج از استاد داور محترم. داور خارجی می رسد و یواش یواش برای رفتن به سالن دفاع عازم می شویم چند نفری. در ساختمان تاریخی دیگری در همان نزدیکی و اعضای هیئت مستقر می شوند. داوران یکی بیرونی یکی داخلی. استاد محترم راهنما راهنمای دوم و استاد ارجمند مشاور. سالن یواش یواش یکی، یکی با دانشجویان بطور پراکنده نشسته می شود....
دفاع با گفتار رسمی جناب آقای استاد مشاور که ریئس دانشکده هم هست آغاز می شود. دانشجو برای دفاع فرا خوانده می شود. وقت 20 دقیقه فقط همین را یادم مانده. با صدای ارام سخن می گوید صدایش به گوش نمی رسد کولر کم و در نهایت خاموش می شود صدا "ولوم" بالا. ادامه می دهد هر چه سعی می کنم بحث ها برایم کاملا جدید باشد، نمی شود.
من ژست استاد راهنمایی را نمی دانم. ناشی هستم. این اولین پایان نامه ای است که راهنمایی کرده ام. در مقطع ارشد اولین شان است. اما خوب مشکلی نیست چون من استاد راهنمای دوم هستم. استاد راهنمای خودم استاد راهنمای اول است و او البته با رتبه استادی در باستان شناسی ژست لازم و کلاس بالاتر از حد این پایان نامه را دارد در نتیجه لازم نیست من نگران چیزی باشم. او هم که ابدا. دانشجوی ما هم که به قول خودش اصلا استرس تو کارش نیست از صدا و چهره اش معلوم است. همه چیز ارام است. استادان داور و مشاور هم فی ذات ارام هستند. خوب است ارام و با اطمینان. به جلسه نمی زیبد که چند اولین در آن مشارکت داشته باشد. اما چه می توان کرد چنین است....
این دانشجو اولین دانشجوی باستان شناسی است که در دانشگاهی از اصفهان دفاع می کند. اولین کارشناسی ارشد اصفهان در باستان شناسی. او اولین پایان نامه ای است که من راهنمایی کرده ام. اولینی ابرومند. خلاصه جلسه تمام می شود. عاقبت قسمت شد به رغم مافیاهای پایان نامه باز در دانشگاه های تهران ما هم نمرده و آرزو بدل نمانده و راهنمایی را تجربه کردیم. ان هم در اصفهان ان هم در نخستین دفاع در دانشگاهی که نخستین دوره را فارغ می کند. دیر زید استاد راهنمای من. دیر زید استاد مشاور این پایان نامه که ما را هم در این بازی بزرگان جایی فراهم نمودند. دم اصفهان گرم واقعا ان روز دم گرمی داشت....
دفاع تمام شد. نمره هم اعلام شد. احساسی خوبی دارد. احساس خوبی دارد که ببینی دانشجو و همکارت ابرومند دفاع می کند و موفق می شود. به نظرم از دید استاد راهنمایم می گویم احساس خوبی دارد که عاقبت دانشجویت را در کنار خودت در یک دفاعیه ببینی و موفقیت دیگران البته احساس خوبی دارد به شرطی که خودباوری لازم را داشته باشی به شرط انکه سعه صدر لازم را داشته باشی به شرط انکه ....
حالا دفاع تمام شده شیرنی را اورده اند. شیرنی خامه ای. اما جالب است نه استادان راهنما و نه استاد محترم مشاور کامی شیرین نکردند. انها جانشان شیرین شده باور کنید. به یاد بیتی از سعدی رحمت ا... افتادم:
تنگ چشمان نظربه میوه کنند ما نظاره گران بُستانیم و اخرین بیت چنین است : سعدیا بی وجود صحبت دوست همه عالم به هیچ نستانیم.
۲ نظر:
درود
چند ديد با خوانش نوشته
1-بودن كسي كه به گفته شما با بافتار،دست كم علمي،آنجا همخوان نيست و مانند تكه سفالي است كه از دوره ي مفرغ طي فرايندهاي گاه،در مورد شما تاكيد مي كنم ناخودخواسته به دوره اي مانند ساساني رفته،شايد يك گزينه ي ما را پركند
2-دقت و جزيي بيني هاي ظريف يك باستان شناس مدرنِ رو به فرامدرن(شايد يك ويژگي برگرفته از بافتار زندگي علمي باشد و يا يك پيش زمينه)
3-دوباره با پافشاري بر همين دقت ديد و پروردن فضاي راوي؛ديد از بالا است با يك لانگ شات.با وجود اهميت فرديت افراد از ديد نويسنده كه در كلوز آپ ها و نماهاي بسته اي هم كه مي دهد باز اهميتي به خود فرد نمي دهد داستان و درون مايه ر بچسب.
5-تاكيد بر اينكه نامردها هميشه هستند اما در اين ميان اميد است كه بايد اميدوار باشيم
4-شيريني يك تجربه به ارزش يك عمر كه اگر هم بدست نمي آمد خب بدست نيامده بود ديه!
بدرود
سلام من هم خوشحال شدم که این دوست عزیز که واقعا انسانی باارزش است در دانشگاه هنر دفاع کرد و صمیمانه به ایشان تبریک میگم و برایشان از خداوند متعال موفقیت بیشتر از خداوند خواستارم و برای شما استاد محترم نیز آرزوی موفقیت بیشتر برای راهنمایی های بعدی و کسب درجات رفیع تر از یکتای بی همتا خواستارم
حسین سپیدنامه دانشجوی باستان شناسی هنر اصفهان
ارسال یک نظر