باستان شناسی
به نظر من باستان شناسی از منظری کلی تشکیل شده از سه رده یا گروه پدیده است که عبارتند از:
1) واقعیت هایی از گذشته که عمدتا بصورت مواد و ساختارهای فرهنگی در زمان معاصر در دسترس ما قرار می گیرند.
2) روش ها و رویکردهایی که طی چند سده اخیر برای برداشت اطلاعات از مواد وساختارهای فرهنگی اندوخته ایم.
3) خود باستان شناسان یعنی انسان هایی که عامل و فاعل کسب اطلاعات از مواد و ساختارهای فرهنگی با روش ها و رویکردهای شناخته شده ای هستند.
در همین سه بند کوتاه تمام آنچه را ضرورت یک دانش است در اختیار داریم: اولی سوژه است دومی روش است و سومی ابژه.
به اختصار و در حد بضاعتم در مورد هریک شرحی اضافه می کنم که خیلی کلی بافی نکرده باشم.
واقعیت های گذشته، تاکید می کنم واقعیت هایی از گذشته نه تمام واقعیت های گذشته( چون فرآیندهای طبیعی همچنین فرآیندهای فرهنگی مانع دسترسی ما به همه واقعیت های گذشته می شوند) و نه برداشتی به وسیله دیگر انسان ها از واقعیت های گذشته( مانند تاریخ که برداشتی نگاشته شده از گذشته بوسیله انسان ها یی است که امروزه ما نه خودشان و نه زمینه و نه پیشینه و نه هزاران نه ی دیگرشان را در اختیار داریم!!) بلکه خود واقعیت های گذشته است. واقعیت هایی که بسته به خصوصیات ذاتی شان، زمینه ای که در آن قرارداشته و برهه زمانی که بر آنها گذشته است؛ به شکلی و با خصوصیاتی متفاوت با آنچه در زمینه اصلی و کارکرد اصلی و اولیه داشته اند در اختیار ما قرار می گیرند. یا بهتر است بنویسم با روش های پیچیده مان آنها را بدست می آوریم.
خود پاراگراف بالا نیاز به توضیخ پیدا کرد. تازه پس از طول و تفصیل دو پاراگرافی به زمینه و زمانه رسیدیم. چه زمینه و زمانه ای: زمینه و زمانه ای که نیاز مبرم یه پیرایش دارد. حتما سئوال پیش می آید چرا و چگونه پیرایشی؟ پیرایشی که به قول عوام، غبار زمین و زمان را از صورت واقعیت های مورد نظر ما بزداید. این غبار یا غبارها چیزی نیست جزتاثیر فرآیندهای طبیعی و فرهنگی. منظورم تغییراتی است که مواد و ساختارهای فرهنگی از زمانی که انسان ها در گذشته آنها را استفاده و رها کرده اند تا زمانی که به دست ما رسیده اند پذیرفته اند. در ارتباط با این تاثیرها که عموما در باستان شناسی پیشنیان ما، نادیده انگاشته می شوند. همین بس که دو مرحله یا دو رسته پژوهش گسترده نیاز داریم. اول شناخت خود این فرآیندهای طبیعی و فرهنگی است و دوم شناخت کم و کیف تاثیر فرآیندهای یادشده بر واقعیت های مورد پژوهش ما. چرا به این پژوهش ها نیازمندیم چون بدون اطلاع از آنها در برداشت اطلاعات از مواد و ساختارهای فرهنگی ره به خطا خواهیم پیمود یا ممکن است موفق به شناسایی آنها نشویم. مثال می زنم باستان شناس مبتدی مثل اینجانب را تصور کنید که در روی کفی مربوط به دوره تاریخی دایره هایی با قطر بین یک تا دو سانتیمتر و با ارتفاع چند میلیمتر خاکستر های طوسی کم رنگ را توانسته با دست به کلنگ عالی اش شناسایی کند. تازه آغاز ماجرا است. چون پس از حداقل آزمایش تجزیه شیمایی است که می تواند به قولی ثابت کند و به قول دیگر توضیح دهد که آن دایره ها سکه های نقره دوره تاریخی بوده اند. فرآیندهای طبیعی آنچه برای ما از سکه های ارزشمند باقی گذاشته دایره های خاکستر بسیار بی ارزش است که ممکن است در همان آغاز جارو شده و شرشان کم شود. خود خاکسترها در این مثال مواد فرهنگی هستند و شکل دایره ای شان ساختار است.
ادامه را در آینده بخوانید تا فرصتی دیگر
به نظر من باستان شناسی از منظری کلی تشکیل شده از سه رده یا گروه پدیده است که عبارتند از:
1) واقعیت هایی از گذشته که عمدتا بصورت مواد و ساختارهای فرهنگی در زمان معاصر در دسترس ما قرار می گیرند.
2) روش ها و رویکردهایی که طی چند سده اخیر برای برداشت اطلاعات از مواد وساختارهای فرهنگی اندوخته ایم.
3) خود باستان شناسان یعنی انسان هایی که عامل و فاعل کسب اطلاعات از مواد و ساختارهای فرهنگی با روش ها و رویکردهای شناخته شده ای هستند.
در همین سه بند کوتاه تمام آنچه را ضرورت یک دانش است در اختیار داریم: اولی سوژه است دومی روش است و سومی ابژه.
به اختصار و در حد بضاعتم در مورد هریک شرحی اضافه می کنم که خیلی کلی بافی نکرده باشم.
واقعیت های گذشته، تاکید می کنم واقعیت هایی از گذشته نه تمام واقعیت های گذشته( چون فرآیندهای طبیعی همچنین فرآیندهای فرهنگی مانع دسترسی ما به همه واقعیت های گذشته می شوند) و نه برداشتی به وسیله دیگر انسان ها از واقعیت های گذشته( مانند تاریخ که برداشتی نگاشته شده از گذشته بوسیله انسان ها یی است که امروزه ما نه خودشان و نه زمینه و نه پیشینه و نه هزاران نه ی دیگرشان را در اختیار داریم!!) بلکه خود واقعیت های گذشته است. واقعیت هایی که بسته به خصوصیات ذاتی شان، زمینه ای که در آن قرارداشته و برهه زمانی که بر آنها گذشته است؛ به شکلی و با خصوصیاتی متفاوت با آنچه در زمینه اصلی و کارکرد اصلی و اولیه داشته اند در اختیار ما قرار می گیرند. یا بهتر است بنویسم با روش های پیچیده مان آنها را بدست می آوریم.
خود پاراگراف بالا نیاز به توضیخ پیدا کرد. تازه پس از طول و تفصیل دو پاراگرافی به زمینه و زمانه رسیدیم. چه زمینه و زمانه ای: زمینه و زمانه ای که نیاز مبرم یه پیرایش دارد. حتما سئوال پیش می آید چرا و چگونه پیرایشی؟ پیرایشی که به قول عوام، غبار زمین و زمان را از صورت واقعیت های مورد نظر ما بزداید. این غبار یا غبارها چیزی نیست جزتاثیر فرآیندهای طبیعی و فرهنگی. منظورم تغییراتی است که مواد و ساختارهای فرهنگی از زمانی که انسان ها در گذشته آنها را استفاده و رها کرده اند تا زمانی که به دست ما رسیده اند پذیرفته اند. در ارتباط با این تاثیرها که عموما در باستان شناسی پیشنیان ما، نادیده انگاشته می شوند. همین بس که دو مرحله یا دو رسته پژوهش گسترده نیاز داریم. اول شناخت خود این فرآیندهای طبیعی و فرهنگی است و دوم شناخت کم و کیف تاثیر فرآیندهای یادشده بر واقعیت های مورد پژوهش ما. چرا به این پژوهش ها نیازمندیم چون بدون اطلاع از آنها در برداشت اطلاعات از مواد و ساختارهای فرهنگی ره به خطا خواهیم پیمود یا ممکن است موفق به شناسایی آنها نشویم. مثال می زنم باستان شناس مبتدی مثل اینجانب را تصور کنید که در روی کفی مربوط به دوره تاریخی دایره هایی با قطر بین یک تا دو سانتیمتر و با ارتفاع چند میلیمتر خاکستر های طوسی کم رنگ را توانسته با دست به کلنگ عالی اش شناسایی کند. تازه آغاز ماجرا است. چون پس از حداقل آزمایش تجزیه شیمایی است که می تواند به قولی ثابت کند و به قول دیگر توضیح دهد که آن دایره ها سکه های نقره دوره تاریخی بوده اند. فرآیندهای طبیعی آنچه برای ما از سکه های ارزشمند باقی گذاشته دایره های خاکستر بسیار بی ارزش است که ممکن است در همان آغاز جارو شده و شرشان کم شود. خود خاکسترها در این مثال مواد فرهنگی هستند و شکل دایره ای شان ساختار است.
ادامه را در آینده بخوانید تا فرصتی دیگر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر