روش ها و رویکردها
مراد من از این دو اصطلاح واقعا دو پدیده است: روش جزئی، دقیق و مثل راه، رفتنی است. راه رفتنی که کم دقتی و اشتباه های کوچک در طی مسیر آن در آینده ی مسیر فرسنگ ها تفاوت در مسیر را بوجود می آورد. روش در عین حال استراتژیی غیر شخصی است متکی بر دانش و تجربه و آزمون گروه ها و جوامع انسانی است، آموختنی و اکتسابی است خلاقیت پذیر هست اما در اکثرموارد خلق کردنی نیست. رویکرد کلی تر است به افراد و ایده ها، اهداف و مطلوب هایشان بستگی بیشتری دارد. جهت های کلی را نشان می دهد. در باستان شناسی عموما رویکردها علوم انسانی تر از روش ها هستند و روش ها علوم پایه ای و مهندسی تر از رویکردها به حساب می آیند. دخل هنر و حس به معنی هنری آن چیست در پاراگراف های آینده به آن می پردازم.
بازهم از مثال کمک می گیرم. ماده گرایی فرهنگی یعنی این رویکرد اصلی که از موادی که نشانی از انسان در آن قابل استخراج است می توان اطلاعاتی در مورد انسان و گذشته اش( یا حتی زمان حال) کسب کرد، رویکرد اصلی در باستان شناسی است. آنقدر اصلی که به استخراج اطلاعات از مواد گذشته بسنده نشده و در دهه های اخیر به مواد فرهنگی جامعه معاصر هم توسعه پیدا کرده است. یعنی کسانی مثل راثجه از زباله های معاصر با روش ها و رویکردهای باستان شناسی- انسان شناسی برای بهبود روش های مصرف جوامع معاصر بهره برده اند. پس از مواد فرهنگی و ساختارهای آن اطلاعاتی در ارتباط با انسان و زندگی اش کسب کردن رویکردی عمومی و کاربردی در باستان شناسی است. اما چگونه می توان این کار را کرد جزئی نگریی می خواهد که به روش ها مربوط است. روش به نظر من چشم اسفندیار باستان شناسی ایران است بصورتی که اگر در یک جمله مجبور باشم باستان شناسی ایران را برای کسی که علوم انسانی می داند توصیف کنم می گویم " دانش گذشته گرای روش غایب" هنوز که هنوز است ارائه و ارزیابی روش جای ارائه و نمایش اطلاعات و اشیاء را در باستان شناسی ایران نگرفته است! یعنی اگر قرار باشد جایگاهی گاهنگارانه در فرآیند تحول باستان شناسی به باستان شناسی ایران بدهیم. باستان شناسی پیش از تاریخی – فرهنگی یا باستان شناسی پیش از سنتی را برای آن پیشنهاد می کنم. چون نه تنها روش در آن غایب است بلکه رویکرد یا رویکردهای شناخته شده ای هم در آن رایج نیست و بدتر از همه اینکه پارادایم ندارد. یعنی در این بوم با همه اقتضاهای فرهنگی – اجتماعی انسانی اش با دیگر دانش ها پیوندی و ارتباطی ندارد که همنوا با آنها متحول شود یا همراه با آنها برای پاسخگویی به سئوال ها و مسئله هایی همراهی و همرایی کند! یادآوری کنم که اینجانب قائل به ارائه یا بهتر است بنوسیم تلاش برای ارائه تفسیری بومی از باستان شناسی هستم و باور دارم ما در جامعه خودمان چنین تفسیر یا تفسیرهایی را نداریم و جایش خالی است. نقدا تا بعد جای من هم خالی است.
مراد من از این دو اصطلاح واقعا دو پدیده است: روش جزئی، دقیق و مثل راه، رفتنی است. راه رفتنی که کم دقتی و اشتباه های کوچک در طی مسیر آن در آینده ی مسیر فرسنگ ها تفاوت در مسیر را بوجود می آورد. روش در عین حال استراتژیی غیر شخصی است متکی بر دانش و تجربه و آزمون گروه ها و جوامع انسانی است، آموختنی و اکتسابی است خلاقیت پذیر هست اما در اکثرموارد خلق کردنی نیست. رویکرد کلی تر است به افراد و ایده ها، اهداف و مطلوب هایشان بستگی بیشتری دارد. جهت های کلی را نشان می دهد. در باستان شناسی عموما رویکردها علوم انسانی تر از روش ها هستند و روش ها علوم پایه ای و مهندسی تر از رویکردها به حساب می آیند. دخل هنر و حس به معنی هنری آن چیست در پاراگراف های آینده به آن می پردازم.
بازهم از مثال کمک می گیرم. ماده گرایی فرهنگی یعنی این رویکرد اصلی که از موادی که نشانی از انسان در آن قابل استخراج است می توان اطلاعاتی در مورد انسان و گذشته اش( یا حتی زمان حال) کسب کرد، رویکرد اصلی در باستان شناسی است. آنقدر اصلی که به استخراج اطلاعات از مواد گذشته بسنده نشده و در دهه های اخیر به مواد فرهنگی جامعه معاصر هم توسعه پیدا کرده است. یعنی کسانی مثل راثجه از زباله های معاصر با روش ها و رویکردهای باستان شناسی- انسان شناسی برای بهبود روش های مصرف جوامع معاصر بهره برده اند. پس از مواد فرهنگی و ساختارهای آن اطلاعاتی در ارتباط با انسان و زندگی اش کسب کردن رویکردی عمومی و کاربردی در باستان شناسی است. اما چگونه می توان این کار را کرد جزئی نگریی می خواهد که به روش ها مربوط است. روش به نظر من چشم اسفندیار باستان شناسی ایران است بصورتی که اگر در یک جمله مجبور باشم باستان شناسی ایران را برای کسی که علوم انسانی می داند توصیف کنم می گویم " دانش گذشته گرای روش غایب" هنوز که هنوز است ارائه و ارزیابی روش جای ارائه و نمایش اطلاعات و اشیاء را در باستان شناسی ایران نگرفته است! یعنی اگر قرار باشد جایگاهی گاهنگارانه در فرآیند تحول باستان شناسی به باستان شناسی ایران بدهیم. باستان شناسی پیش از تاریخی – فرهنگی یا باستان شناسی پیش از سنتی را برای آن پیشنهاد می کنم. چون نه تنها روش در آن غایب است بلکه رویکرد یا رویکردهای شناخته شده ای هم در آن رایج نیست و بدتر از همه اینکه پارادایم ندارد. یعنی در این بوم با همه اقتضاهای فرهنگی – اجتماعی انسانی اش با دیگر دانش ها پیوندی و ارتباطی ندارد که همنوا با آنها متحول شود یا همراه با آنها برای پاسخگویی به سئوال ها و مسئله هایی همراهی و همرایی کند! یادآوری کنم که اینجانب قائل به ارائه یا بهتر است بنوسیم تلاش برای ارائه تفسیری بومی از باستان شناسی هستم و باور دارم ما در جامعه خودمان چنین تفسیر یا تفسیرهایی را نداریم و جایش خالی است. نقدا تا بعد جای من هم خالی است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر