خاطر به دست تفرقه دادن نه زیرکی است!
این مصرع از حافظ شیرازی است و به نظرم مصداق بارز آن، باستان شناسی ایران است. چرای این مهم را تاریخچه ای شرح می دهم؛ اما اگر فرآیندی بنگرید، حتما می پرسید باستان شناسی ایران در کدام دوره و تحت تاثیر چه عواملی مد نظر من است. دید من کلی است و تلاش می کنم آن(باستان شناسی) را به عنوان پدیده ای ناهمگن با بافتارش یعنی جامعه ایران شرح دهم. پدیده ای که ارتباط وثیق با بافتارش برقرار نکرده و نمی کند، تاثیر گذار نیست و برعکس به شدت تحت تاثیر شرایط بافتارش قرار می گرفته است.
دوره قاجارها را در نظر آورید. کشف آثار باستانی و عتیقه جویی بوسیله، عاملان مجموعه داران و موزه های اروپایی و پس از غارت سرزمین خودشان در خاورمیانه انجام می شود. در جامعه ایران در ابتدا شناختی از این پدیده وجود ندارد. فعالیت این طیف موجب شکل گیری ذهنیتی در جامعه ایران می شود، که هنوز مبنای شناخت آنها از باستان شناسی است. برای مثال می توانید در جامعه حتی دانشگاهی ایران خود را معرفی کنید. عباراتی خواهید شنید که یادآور دوره قاجار خواهد بود. سئوال بنیادی که به ذهن می رسد این است که در طول 150 سال گذشته، ما باستان شناسان سازمان های عریض و طویل دولتی در این زمینه چه می کرده اند. جواب به نظر اینجانب ساده است. ابتدا معیشت عده معدودی خارجی را تامین می کرده اند مانند گدار و ... و حالا وسیله ای برای تامین معاش عده ای دیگر در زمان دیگری. این دید البته حداقلی است، اما امیدوارم آن را جزم اندیشانه تفسیر نکنید. ساختار معیشت زده جامعه ایران چنان بر همه اجزا و ارکان آن سایه افکنده که از عاملان و فاعلان گرفته تا تا ساختارهای اجتماعی – فرهنگی و اجتماعی همه و همه را تحت تاثیر قرار داده است. آنچه در این میان پایمال شده معدود علاقه موجود در علاقه مندانی است که با انگیزه وارد باستان شناسی یا هر رشته و تخصص دیگری می شوند. این اقلیت تحت تاثیر اکثریت معیشت زده و معاش جو قرار گرفته اند. تلاش ها راه بجایی نمی برد. اگر می برد، شرایط اینی نبود که هست. اگر اکنون به جاه طلبی و ... نیز بپردازم تماماً نگاهی از پایینی و افقی را ادامه داده ام. اما چنین نمی کنم. در گام بعد به عاملان می پردازم.
عاملان را در فرآیند و تحت تاثیر عوامل و خاصه بطور عمومی بافتار جامعه ایران بررسی می کنم. چند الگوی کلی برای عاملان متکثر پیشنهاد کردنی است: 1)آنها از ابتدای ورود به باستان شناسی، شناختی از آن نداشته اند. بطور تدریجی شناختی از آن کسب نموده اند. در همیجا لازم است تاثیر کم و کیف این شناخت و حصول آن را بررسی کنیم. منظورم دقیقا این است که آموزش باستان شناسی را در فرآیندی بررسی می کنم:
در دوره قاجار آموزش رسمی باستان شناسی در ایران وجود نداشته، اما این به آن معنی نیست که عده ای در ارتباط با عتیقه جویان قرار نمی گرفته و یا آموزش های غیر رسمی نمی دیده اند. کاشکی کسی از نسل پیش در این خصوص یاری کند. مثلا حداقل خاطراتی بگوید که چه کسانی عتیقه جویان را همراهی می کرده اند. آیا از میان آنها علاقه مندی به باستان شناسی ظهور کرده است؛ یا همه دلال مسلک و معیشت باز بوده اند. درست بودن چنین گزاره ای بعید است! حداقل کسی پیدا شود از نخستین ها در باستان شناسی ایران پرده هایی، رونمایی کند. مثلا اگر سیدمحمود موسوی با قلم شیوایش که چون ساز می نوازد، به عرصه درآید، حتما گفتنی هایی خواهد داشت. گفتنی هایی شیرین و شفاف.
در زمان پهلوی اول آموزش رسمی باستان شناسی وجود نداشته اما مصوبات مجلس در دوره های مختلف نشان می دهد که اطلاعات ریشه داری در جامعه ایران و در پی غارت دوره قاجارها وجود داشته. در شرح مسئله همین بس که اکثر قوانینی که اکنون هنوز مرجع هستند، مربوط به این دوره است. قانون عتیقات را مثال می آورم. گرچه قصد ارائه اطلاعات ندارم و چنین اطلاعاتی را فی البداهه در اختیار هم ندارم اما می توانم تصور کنم که در دوره پهلوی اول باید موضوع باستان شناسی با رویکرد هویت جویانه و باستان شناسی پادو تاریخ رواج نسبی داشته باشد.
در زمان پهلوی دوم آموزش دانشگاهی در ایران که قبلا پی افکنده شده بود(بین 1310 تا 1320 ه.ش.) توسعه یافت و دانشگاه تهران ساخته شد. تحت تاثیر فرآیندی منطقه ای که خاور میانه مورد توجه عتیقه جویان و جهانگردان و مکتشفین قرار گرفته بود و طبق روال دوره قاجار درخواست های دولتی برای فعالیت های باستان شناسی وجود داشت. به نظرم باستان شناسی در ایران مانند نوازد زودرس و هفت ماهه ای بدنیا امد. نوزادی که والدینش یعنی جامعه ایران امادگی پذیرش او را نداشتند. آموزش باستان شناسی در دوره های اولیه به نظر می رسد تحت تاثیر تقاضای دولتی برای ناظران دولتی بر فعالیت های رسمی خارجیان وجود داشته است. این فرآیند همچنان ادامه دارد و بسیار دردناک است که هنوز هم پروژه هایی تعریف می شود که مسائل آن و عاملان آن وارداتی هستند. البته جامعه جهانی با شعارهای دهکده جهانی در زمان معاصر گسترش روابط و ... بدیهی است با برهه ای که در باره آن بحث می کنم قابل قیاس نیست. اما یک الگو پیشنهاد کردنی است. نبود تامل و رویکردهای نظری بنیادی، نیاز سنجی جامعه ایران، دولتی و از بالایی بودن باستان شناسی ایران. اصلا مطرح نبودن آن در تعاملات فرهنگی، حتی هویت فرهنگی جامعه ایران فرآیندی است که نهادینه شده و ادامه دارد. هیچ از خود پرسیده ایم تا کی قرار است این فرآیند کورکورانه را ادامه دهیم؟ تاکی می خواهیم زیر لوای دولتی ها و رویکردهای غیر تخصصی افراد سیاسی قرار داشته باشیم؟ اصلا سئوال این است مگر راه حل دیگری هست؟
(غُرغُر شعاری)آموزش باستان شناسی در ایران نیازمند بومی شدن، بروز شدن، بیدار شدن از خواب یکصد ساله، نیارمند بنیان های نظری جوشیده از جامعه ایرانی، در چارچوب روشیِ باستان شناسی جهانی است. نیازمند همگرایی غیر معیشت گرایان و طیفی همگرا بدور از انحصارگرایی هاست. نیازمند آسیب شناسی همراه با مطالعه فرآیند فسیل شدن آن است. نیازمند نهاد سازی، معیارمندی و طبقه بندی است. نیازمند روشنایی است نه تولید تاریکی برای خودنمایی زیر نور شمع برای بینندگان کور وکر. نیازمند دانش شدن است نه نیازمند عارفانه شدن و تولید گزاره های شخصی. نیازمند تولید مسئله است، مسائل کلان ملی، نه خُرداندیشی و خرده خوری و خرده گیری توائم. نیازمند سعه صدر است نه نیازمند بی ظرفیتی. نیازمند تبادل نظر افراد هم سطح است نه نیازمند مانور در کلاس هایی آموزشی و برای دانشجویانی که حتی سئوالشان برتابیده نمی شود. نیازمند همگرایی نسل ها است نه نیازمند کشاکش بین نسلی. نیازمند طیفی از دانشجویان علاقه مند است نه نیازمند گروهی معیشت اندیش که همه دغدغه شان شغل است که این البته نیازی مبرم است؛ اما چون که صد آمد نود هم پیش ماست. حال که صفر هم پیش ما نیست.
2) عاملانی که وارد باستان شناسی می شوند از همان ابتدا با رویکرد معیشت گرایانه وارد می شوند چون این وجه را مساعد نمی یابند به نامیدی در می افتدند.
3) عاملانی که وارد باستان شناسی می شوند براساس اطلاعات غیر واقعی جامعه ایران وارد می شوند و در نهایت نمی تاونند خود را با شرای تطابق دهند.
4) مشکل از عاملان یعنی دانشجویان نیست مشکل از ساختار سرگردان و بی جهت در عین حال کلی باستان شناسی است که دانشجویان را سرگردان می کند. معیشت زدگان حداقل گرا فقط به رفع نیازهای خود می اندیشند نه به مسائل بنیادی.
5) ساختار امتحاناتی مانند کنکور ورودی مقاطع گوناگون آنقدر با رویکردهای آموزش باستان شناسی تفاوت دارد که افراد متناسب برای باستان شناسی وارد آن نمی شوند یا حداقل چنین افرادی اکثریت ندارند.
و در نوشته دیگری راه حل های پیشنهادی را بررسی می کنم.
عمران گاراژیان
این مصرع از حافظ شیرازی است و به نظرم مصداق بارز آن، باستان شناسی ایران است. چرای این مهم را تاریخچه ای شرح می دهم؛ اما اگر فرآیندی بنگرید، حتما می پرسید باستان شناسی ایران در کدام دوره و تحت تاثیر چه عواملی مد نظر من است. دید من کلی است و تلاش می کنم آن(باستان شناسی) را به عنوان پدیده ای ناهمگن با بافتارش یعنی جامعه ایران شرح دهم. پدیده ای که ارتباط وثیق با بافتارش برقرار نکرده و نمی کند، تاثیر گذار نیست و برعکس به شدت تحت تاثیر شرایط بافتارش قرار می گرفته است.
دوره قاجارها را در نظر آورید. کشف آثار باستانی و عتیقه جویی بوسیله، عاملان مجموعه داران و موزه های اروپایی و پس از غارت سرزمین خودشان در خاورمیانه انجام می شود. در جامعه ایران در ابتدا شناختی از این پدیده وجود ندارد. فعالیت این طیف موجب شکل گیری ذهنیتی در جامعه ایران می شود، که هنوز مبنای شناخت آنها از باستان شناسی است. برای مثال می توانید در جامعه حتی دانشگاهی ایران خود را معرفی کنید. عباراتی خواهید شنید که یادآور دوره قاجار خواهد بود. سئوال بنیادی که به ذهن می رسد این است که در طول 150 سال گذشته، ما باستان شناسان سازمان های عریض و طویل دولتی در این زمینه چه می کرده اند. جواب به نظر اینجانب ساده است. ابتدا معیشت عده معدودی خارجی را تامین می کرده اند مانند گدار و ... و حالا وسیله ای برای تامین معاش عده ای دیگر در زمان دیگری. این دید البته حداقلی است، اما امیدوارم آن را جزم اندیشانه تفسیر نکنید. ساختار معیشت زده جامعه ایران چنان بر همه اجزا و ارکان آن سایه افکنده که از عاملان و فاعلان گرفته تا تا ساختارهای اجتماعی – فرهنگی و اجتماعی همه و همه را تحت تاثیر قرار داده است. آنچه در این میان پایمال شده معدود علاقه موجود در علاقه مندانی است که با انگیزه وارد باستان شناسی یا هر رشته و تخصص دیگری می شوند. این اقلیت تحت تاثیر اکثریت معیشت زده و معاش جو قرار گرفته اند. تلاش ها راه بجایی نمی برد. اگر می برد، شرایط اینی نبود که هست. اگر اکنون به جاه طلبی و ... نیز بپردازم تماماً نگاهی از پایینی و افقی را ادامه داده ام. اما چنین نمی کنم. در گام بعد به عاملان می پردازم.
عاملان را در فرآیند و تحت تاثیر عوامل و خاصه بطور عمومی بافتار جامعه ایران بررسی می کنم. چند الگوی کلی برای عاملان متکثر پیشنهاد کردنی است: 1)آنها از ابتدای ورود به باستان شناسی، شناختی از آن نداشته اند. بطور تدریجی شناختی از آن کسب نموده اند. در همیجا لازم است تاثیر کم و کیف این شناخت و حصول آن را بررسی کنیم. منظورم دقیقا این است که آموزش باستان شناسی را در فرآیندی بررسی می کنم:
در دوره قاجار آموزش رسمی باستان شناسی در ایران وجود نداشته، اما این به آن معنی نیست که عده ای در ارتباط با عتیقه جویان قرار نمی گرفته و یا آموزش های غیر رسمی نمی دیده اند. کاشکی کسی از نسل پیش در این خصوص یاری کند. مثلا حداقل خاطراتی بگوید که چه کسانی عتیقه جویان را همراهی می کرده اند. آیا از میان آنها علاقه مندی به باستان شناسی ظهور کرده است؛ یا همه دلال مسلک و معیشت باز بوده اند. درست بودن چنین گزاره ای بعید است! حداقل کسی پیدا شود از نخستین ها در باستان شناسی ایران پرده هایی، رونمایی کند. مثلا اگر سیدمحمود موسوی با قلم شیوایش که چون ساز می نوازد، به عرصه درآید، حتما گفتنی هایی خواهد داشت. گفتنی هایی شیرین و شفاف.
در زمان پهلوی اول آموزش رسمی باستان شناسی وجود نداشته اما مصوبات مجلس در دوره های مختلف نشان می دهد که اطلاعات ریشه داری در جامعه ایران و در پی غارت دوره قاجارها وجود داشته. در شرح مسئله همین بس که اکثر قوانینی که اکنون هنوز مرجع هستند، مربوط به این دوره است. قانون عتیقات را مثال می آورم. گرچه قصد ارائه اطلاعات ندارم و چنین اطلاعاتی را فی البداهه در اختیار هم ندارم اما می توانم تصور کنم که در دوره پهلوی اول باید موضوع باستان شناسی با رویکرد هویت جویانه و باستان شناسی پادو تاریخ رواج نسبی داشته باشد.
در زمان پهلوی دوم آموزش دانشگاهی در ایران که قبلا پی افکنده شده بود(بین 1310 تا 1320 ه.ش.) توسعه یافت و دانشگاه تهران ساخته شد. تحت تاثیر فرآیندی منطقه ای که خاور میانه مورد توجه عتیقه جویان و جهانگردان و مکتشفین قرار گرفته بود و طبق روال دوره قاجار درخواست های دولتی برای فعالیت های باستان شناسی وجود داشت. به نظرم باستان شناسی در ایران مانند نوازد زودرس و هفت ماهه ای بدنیا امد. نوزادی که والدینش یعنی جامعه ایران امادگی پذیرش او را نداشتند. آموزش باستان شناسی در دوره های اولیه به نظر می رسد تحت تاثیر تقاضای دولتی برای ناظران دولتی بر فعالیت های رسمی خارجیان وجود داشته است. این فرآیند همچنان ادامه دارد و بسیار دردناک است که هنوز هم پروژه هایی تعریف می شود که مسائل آن و عاملان آن وارداتی هستند. البته جامعه جهانی با شعارهای دهکده جهانی در زمان معاصر گسترش روابط و ... بدیهی است با برهه ای که در باره آن بحث می کنم قابل قیاس نیست. اما یک الگو پیشنهاد کردنی است. نبود تامل و رویکردهای نظری بنیادی، نیاز سنجی جامعه ایران، دولتی و از بالایی بودن باستان شناسی ایران. اصلا مطرح نبودن آن در تعاملات فرهنگی، حتی هویت فرهنگی جامعه ایران فرآیندی است که نهادینه شده و ادامه دارد. هیچ از خود پرسیده ایم تا کی قرار است این فرآیند کورکورانه را ادامه دهیم؟ تاکی می خواهیم زیر لوای دولتی ها و رویکردهای غیر تخصصی افراد سیاسی قرار داشته باشیم؟ اصلا سئوال این است مگر راه حل دیگری هست؟
(غُرغُر شعاری)آموزش باستان شناسی در ایران نیازمند بومی شدن، بروز شدن، بیدار شدن از خواب یکصد ساله، نیارمند بنیان های نظری جوشیده از جامعه ایرانی، در چارچوب روشیِ باستان شناسی جهانی است. نیازمند همگرایی غیر معیشت گرایان و طیفی همگرا بدور از انحصارگرایی هاست. نیازمند آسیب شناسی همراه با مطالعه فرآیند فسیل شدن آن است. نیازمند نهاد سازی، معیارمندی و طبقه بندی است. نیازمند روشنایی است نه تولید تاریکی برای خودنمایی زیر نور شمع برای بینندگان کور وکر. نیازمند دانش شدن است نه نیازمند عارفانه شدن و تولید گزاره های شخصی. نیازمند تولید مسئله است، مسائل کلان ملی، نه خُرداندیشی و خرده خوری و خرده گیری توائم. نیازمند سعه صدر است نه نیازمند بی ظرفیتی. نیازمند تبادل نظر افراد هم سطح است نه نیازمند مانور در کلاس هایی آموزشی و برای دانشجویانی که حتی سئوالشان برتابیده نمی شود. نیازمند همگرایی نسل ها است نه نیازمند کشاکش بین نسلی. نیازمند طیفی از دانشجویان علاقه مند است نه نیازمند گروهی معیشت اندیش که همه دغدغه شان شغل است که این البته نیازی مبرم است؛ اما چون که صد آمد نود هم پیش ماست. حال که صفر هم پیش ما نیست.
2) عاملانی که وارد باستان شناسی می شوند از همان ابتدا با رویکرد معیشت گرایانه وارد می شوند چون این وجه را مساعد نمی یابند به نامیدی در می افتدند.
3) عاملانی که وارد باستان شناسی می شوند براساس اطلاعات غیر واقعی جامعه ایران وارد می شوند و در نهایت نمی تاونند خود را با شرای تطابق دهند.
4) مشکل از عاملان یعنی دانشجویان نیست مشکل از ساختار سرگردان و بی جهت در عین حال کلی باستان شناسی است که دانشجویان را سرگردان می کند. معیشت زدگان حداقل گرا فقط به رفع نیازهای خود می اندیشند نه به مسائل بنیادی.
5) ساختار امتحاناتی مانند کنکور ورودی مقاطع گوناگون آنقدر با رویکردهای آموزش باستان شناسی تفاوت دارد که افراد متناسب برای باستان شناسی وارد آن نمی شوند یا حداقل چنین افرادی اکثریت ندارند.
و در نوشته دیگری راه حل های پیشنهادی را بررسی می کنم.
عمران گاراژیان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر