دوباره از اول کتیبه و از نسب آغاز می کنم. من داریوش شاه پسر ویشتاسب..... ویشتاسب پدر من است، ارشامه پدر ویشتاسب، اریامنه پدرارشامه، چیش پیش پدر اریامنه، هخامنش پدر چیش پیش (است).... آنها هشت تن هستند از دودمانم که شاه هستند من نهمین .... (اکبرزاده 1388ص45).
اینجا نامی از کمبوجیه و کورش نمی برد اما در ادامه در بند(10) چنین امده بود کمبوجیه، پسر کورش، شاه پارس، شاه شاهان، او از دودمانم بود(پیشین ص 46).
اینجا یک سئوال مطرح می شود چگونه کورش از دودمان داریوش است؟ آنجا که دودمانش را در ابتدا شرح می داد نامی از او نبرده است؟ می دانم که گروهی از پژوهشگران این دو را پسر عمو دانسته اند و هرودت و کتیبه ها را توجیه کرده اند. اما اگر پسر عمو باشند باید در نسلی پیشین به هم برسند و نیا مشترک شود. چنین نشده پس انچه شرح داده شده توجیهی غیر قابل قبول بیش نیست! یادتان نرود من متخصص این برهه نیستم.
همچنین در شرح این دودمان سنت پارسی رعایت نشده است یعنی همان سنتی که هنوز هم رایج است: نام پدر پس از فوت او بر روی فرزند نهاده می شود. به شرحی که کورش می دهد نگاه کنید: من کورش هستم شاه جهان....پسر ک- امبو- زی- یه(کمبوجیه یکم) پسر کورش شاه بزرگ، شاه انشان از دودمانی که همواره شاه بوده اند(شریعت زاده 1388 ص 19) در اینجا سنت پارسی رعایت شده اسم ها یک نسل در میان تکرار می شوند.
در ادامه داریوش به شرح داستان بردیا و گوماتای مغ می پردازد واینکه دروغ در دهیو ( ایالت ها) رواج پیدا کرده است. گوماتای مغ شهریاری را ربوده و خود را بردیا معرفی کرده است و کسی را یارای دم برکشیدن نبوده است؛ و داریوش که ظهور کرده و شهریاری را باز پس گرفته است. ادامه کتیبه به بازسازی پرستشگاه های ویران شده بوسیله گوماتای اشاره کرده که سئوال برانگیز است به شرحی که خواهم داد:
در بخش پیشین به حضور دو گروه در ساختار قدرت دوره هخامنشی اشاره کردم. سیاسیون و دینیون و داریوش و گوماتا را به ترتیب نماد آن دو دانستم. تناقض آنجا پدید می آید که حاکم سیاسی دم از ویران کردن پرستشگاه ها، بوسیله کسی می زند که نامش در جرگۀ دینیون است؟! توجیه های بسیاری می توان آورد مثل آنکه گفته اند دو رویکرد دینی(زرتشتی گری و زوروان ایسم) یا حتی چند رویکرد دینی وجود داشته که با هم متفاوت و برای بدست آوردن اریکۀ قدرت در کشاکش بوده اند. چون ابزار ارزیابی و کنترل چنین برداشت ها را ندارم به انها نمی پردازم.
چند پیش فرض: داریوش و کورش هرکدام از یکی از خاندان های حاکم و اقوام زمان هخامنشی بوده اند. مثلا کورش اصل و نسبی ایلامی دارد و داریوش پارسی است، منظور از اقوام وارد شده به منطقه است. اما چرا در کتیبه داریوش تلاش می کند خود را به شاهان پیشین وصل کند.
مثل اینکه موروثی بودن حاکمیت در ابرامپراطوری هخامنشی پذیرفته شده بوده به همین سبب هرکه شاه می شده نیاکان خود را شاه برمی شمرده تا وضع موجود را توجیه کند. در حکومت دینی هخامنشی چنانکه در چند کتیبه نیز اشاره شده دروغ افت دانسته شده است. داریوش نیز در چند مورد به این مسئله اشاره دارد. سئوال: از کجا معلوم که خود داریوش نیز دروغ نمی گوید و دبیرانش دروغ ننوشته اند! در بخش پیشین اشاره کردم که او در 69 مورد از حمایت های اورمزد برای غلبه و پیروزی یاد کرده برمبنایی امروزی آیا نمی توان همه 69 مورد را دروغ داریوش قلمداد کرد. او هرچه می خواسته انجام می داده و در نهایت به اورمزد منسوب می کرده است.
حکومت هخامنشی، حکومتی دینی است قبلا آن را نشان دادم. افت این نوع حکومت که ابرامپراطوری هخامنشی در گسترۀ ایران فرهنگی بزرگترین آنها است؛ دروغ است. چرا؟ ساده است چون این نوع حکومت(و در آن دوره) برای واقعیت ها مبنای واقعی قائل نیست و امیال خود را با دین توجیه می کند. مبنایی واقعی برای نشان دادن دروغ چه کوچک چه بزرگ در ساختار انتزاعی باقی نمی ماند. در نتیجه داریوش چنانکه شرح داده همه گونه جنایتی انجام می دهد و در نهایت در کتیبه می نویسد که اورمزد او را پشتیبانی کرده است.
تا فرصتی دیگر
اینجا نامی از کمبوجیه و کورش نمی برد اما در ادامه در بند(10) چنین امده بود کمبوجیه، پسر کورش، شاه پارس، شاه شاهان، او از دودمانم بود(پیشین ص 46).
اینجا یک سئوال مطرح می شود چگونه کورش از دودمان داریوش است؟ آنجا که دودمانش را در ابتدا شرح می داد نامی از او نبرده است؟ می دانم که گروهی از پژوهشگران این دو را پسر عمو دانسته اند و هرودت و کتیبه ها را توجیه کرده اند. اما اگر پسر عمو باشند باید در نسلی پیشین به هم برسند و نیا مشترک شود. چنین نشده پس انچه شرح داده شده توجیهی غیر قابل قبول بیش نیست! یادتان نرود من متخصص این برهه نیستم.
همچنین در شرح این دودمان سنت پارسی رعایت نشده است یعنی همان سنتی که هنوز هم رایج است: نام پدر پس از فوت او بر روی فرزند نهاده می شود. به شرحی که کورش می دهد نگاه کنید: من کورش هستم شاه جهان....پسر ک- امبو- زی- یه(کمبوجیه یکم) پسر کورش شاه بزرگ، شاه انشان از دودمانی که همواره شاه بوده اند(شریعت زاده 1388 ص 19) در اینجا سنت پارسی رعایت شده اسم ها یک نسل در میان تکرار می شوند.
در ادامه داریوش به شرح داستان بردیا و گوماتای مغ می پردازد واینکه دروغ در دهیو ( ایالت ها) رواج پیدا کرده است. گوماتای مغ شهریاری را ربوده و خود را بردیا معرفی کرده است و کسی را یارای دم برکشیدن نبوده است؛ و داریوش که ظهور کرده و شهریاری را باز پس گرفته است. ادامه کتیبه به بازسازی پرستشگاه های ویران شده بوسیله گوماتای اشاره کرده که سئوال برانگیز است به شرحی که خواهم داد:
در بخش پیشین به حضور دو گروه در ساختار قدرت دوره هخامنشی اشاره کردم. سیاسیون و دینیون و داریوش و گوماتا را به ترتیب نماد آن دو دانستم. تناقض آنجا پدید می آید که حاکم سیاسی دم از ویران کردن پرستشگاه ها، بوسیله کسی می زند که نامش در جرگۀ دینیون است؟! توجیه های بسیاری می توان آورد مثل آنکه گفته اند دو رویکرد دینی(زرتشتی گری و زوروان ایسم) یا حتی چند رویکرد دینی وجود داشته که با هم متفاوت و برای بدست آوردن اریکۀ قدرت در کشاکش بوده اند. چون ابزار ارزیابی و کنترل چنین برداشت ها را ندارم به انها نمی پردازم.
چند پیش فرض: داریوش و کورش هرکدام از یکی از خاندان های حاکم و اقوام زمان هخامنشی بوده اند. مثلا کورش اصل و نسبی ایلامی دارد و داریوش پارسی است، منظور از اقوام وارد شده به منطقه است. اما چرا در کتیبه داریوش تلاش می کند خود را به شاهان پیشین وصل کند.
مثل اینکه موروثی بودن حاکمیت در ابرامپراطوری هخامنشی پذیرفته شده بوده به همین سبب هرکه شاه می شده نیاکان خود را شاه برمی شمرده تا وضع موجود را توجیه کند. در حکومت دینی هخامنشی چنانکه در چند کتیبه نیز اشاره شده دروغ افت دانسته شده است. داریوش نیز در چند مورد به این مسئله اشاره دارد. سئوال: از کجا معلوم که خود داریوش نیز دروغ نمی گوید و دبیرانش دروغ ننوشته اند! در بخش پیشین اشاره کردم که او در 69 مورد از حمایت های اورمزد برای غلبه و پیروزی یاد کرده برمبنایی امروزی آیا نمی توان همه 69 مورد را دروغ داریوش قلمداد کرد. او هرچه می خواسته انجام می داده و در نهایت به اورمزد منسوب می کرده است.
حکومت هخامنشی، حکومتی دینی است قبلا آن را نشان دادم. افت این نوع حکومت که ابرامپراطوری هخامنشی در گسترۀ ایران فرهنگی بزرگترین آنها است؛ دروغ است. چرا؟ ساده است چون این نوع حکومت(و در آن دوره) برای واقعیت ها مبنای واقعی قائل نیست و امیال خود را با دین توجیه می کند. مبنایی واقعی برای نشان دادن دروغ چه کوچک چه بزرگ در ساختار انتزاعی باقی نمی ماند. در نتیجه داریوش چنانکه شرح داده همه گونه جنایتی انجام می دهد و در نهایت در کتیبه می نویسد که اورمزد او را پشتیبانی کرده است.
تا فرصتی دیگر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر