بنام خدا
کتیبه داریوش (بخش نخست)
به عنوان باستان شناسی با تخصص پیش از تاریخ، کتیبه داریوش را خواندم. همانکه بر سینه کوه بیستون است. همانکه به سه زبان روز آن زمان نوشته شده: فارسی باستان، عیلامی هخامنشی و آکدی(اکبر زاده 1388،ص9). زبان اصلی آن کتیبه را نمی دانم. به زبان امروزی ترجمه شده بود، من آن ترجمه را خواندم. منظورم اینکه با طناب مترجم به چاه رفتم و مسئولیت ترجمه البته با مترجم است نه با اینجانب.
وقتی ترجمه کتیبه را می خواندم به یاد "کهریزک" و "فرودگاه امام خمینی" افتادم. کهریزک ناحیه ای در جنوب تهران است که در ماه های اخیر به سبب وجود بازداشتگاهی در آنجا مشهور شده است. من البته درباره امروز و مسائل جاری امروزی بحث نمی کنم، بحث من در مورد باستان شناسی است. باستان شناسی کتیبه داریوش بر کوه بیستون. چرا به یاد کهریزک و فرودگاه افتادم؟ در منابع باستان شناسی کهریزک نام اثری باستانی است که بوسیله سیف ا... کامبخش فرد کاوش شد و در آنجا نامبرده کوره های تولید سفال خاکستری را معرفی کرد(نک به تهران سه هزار و دویست ساله نوشته کامبخش فرد). منظورم از فرودگاه امام خمینی مرقد آن بزرگوار که بین کهریزک و بهشت زهرا واقع شده البته که نیست. منظورم اثر باستانی دیگری است که در محدوده فرودگاه بین المللی امام خمینی هنگام ساخت آن فرودگاه به آن برخورد شد و بوسیله همکار ارجمند جناب آقای جعفر مهرکیان کاوش شد. او نیز در آن اثر که گاهی "معمورین" نیز معرفی می شد و خود نامبرده هم گویا قبلا جعفرتال بلاغی خوانده می شده است، آثاری از سفال های خاکستری در جنوب تهران معرفی کرد. اگر از یاد نبرده باشم سال های دهه 1370 ه.ش. که ما به بازدید کاوش در فرودگاه امام خمینی می رفتیم. او این اثر را بسیار مهم معرفی می کرد نه به آن سبب که در آن موقعیت واقع شده، بلکه به آن سبب که آثار استقرار دارندگان سفال های خاکستری در آن شناسایی شده بود. فرهنگی که اصولا آثارش در فلات ایران از گورستان ها بدست می آید و به تازه واردهایی نسبت داده می شود که پیشنه هخامنشیان هستند؟ حال می توانید مطمئن باشد که قصد وارد کردن بحث های امروزی به باستان شناسی را ندارم. آنچه از فرودگاه امام خمینی و کهریزک ذکر کردم آثاری است که معرف پیشینه هخامنشیان در حاشیه پایتخت معاصر ایران است.
یادآوری تئوریک: مدعیان باستان شناسی فرامدرن، ادعای مطالعه و پژوهش در مورد فرآیندهای فرهنگی بلند مدت را دارند. فرآیند هایی که با دید "فرازمانی" اضافه بر دید "درزمانی" به مطالعه خصوصیات فرهنگ ها می پردازند. فرآیند هایی که خصوصیات و صفات و ویژیگی های فرهنگ ها را فارغ از زمان و حتی مکان به بحث می گذارند. فرآیند هایی که انسان ها و فرهنگ شان را از آن نظر که انسان هستند در نظر می گیرند نه از آن نظر که "احمد" "محمود" یا "داریوش" و "خشایار" و "علی" یا "نقی" هستند.
کتیبه داریوش و مفاهیم آن که از طریق ترجمه آن به مفاهمیش دست یافتم، آنقدر تکان دهنده بود که هرچه تلاش کردم برآن فرد و کردارش مباهات کنم، نشد که نشد. اگر او و کاتبانش(دبیرانش) راست و درست نوشته باشد و آنچه نوشته انجام داده باشد، "مرا شرم باد که براو بنازم". همچنین مرا شرم باد که بر پیشنیان او یعنی کهریزک و فردوگاه امام خمینی ببالم. مرا نیز شرم باد که با دیدی انسانی و با رویکردِ مطالعه فرآیندهای فرهنگی بلند مدت بر پسینیان او مباهات کنم. اما مرا افتخاری خواهد بود اگر وجهی از فرهنگ را با دیدی فرازمانی و انسانی رونمایی کنم. چه آن فرهنگ در ایران زمین باشد چه در اروپا، افریقا، امریکا یا آلاسکا.
بررسی کتیبه داریوش
در بندهای ابتدای کتیبه، داریوش اجداد خود را معرفی می کند و سپس چنین می گوید: "بدین بهانه است که ما خود را از تخمه هخامنشی می دانیم"(اکبرزاده 1388ص45) در ادامه او خود را نُهمین از دودمانی پیوسته معرفی می کند که همگی شاه بوده اند و بند بعدی چنین است: "با خواست اورمزد است که من شاه هستم اورمزد مرا شاهی ارزانی فرمود" (پیشین همان صفحه). او همین مضمون را در طول کتیبه 69بارتکرار کرده است(تاکید و تکرار مثل شانتاژ رسانه ها)! از همین بند و تکرارش می توان حکومت او را حکومتی دینی دانست. یا لااقل چنین وانمود می کند و در کتیبه نوشته است.
در بند بعدی او سرزمین هایی را که برآنها فرامانروایی می کند، نامبرده، بروی هم 23 دهیو(ایالت) در هر بند برخواست اورمزد تاکید می کند. سپس کتیبه در چند بند ماجرای بردیا برادر کمبوجیه و گوماتای مُع را روایت می کند و از گسترده شدن دروغ در دهیو{ها} (ایالت ها) شرح می دهد. ماجرای مرگ طبیعی کمبوجیه را شرح کرده و اینکه گوماتای مُغ شهریاری را از او ستانده ... ( پیشین صص47- 46).
در روایت داستان گوماتا و بردیا و با دیدی پیش از تاریخی بدیهی است که به سادگی نمی توان همه آن روایت را واقعی دانست. داده های مادی نیز نیز در اختیار نیست و اگر هم هست تخصص این نویسنده نیست. اما شواهد و قراین متن و استدلال برآن ممکن است. لقب گوماتا نشان از جایگاه دینی او در جامعه هخامنشی دارد. کمبوجیه شاه یا حاکم سیاسی است. کشاکش بین این دو منجر به غلبه گوماتا یعنی دینیون برسیاسیون در روایتی می شود که قبل از داریوش روی داده است. داریوش در بافتاری که شرح داده و ما برآن شرحی اضافه کردیم؛ گوماتا را غاصب شهریاری معرفی کرده و خود را ناجی ایران و پس گیرندۀ جایگاه شهریاری معرفی می کند. چنین است که کشاکش او با دارندۀ جایگاه دینی در جامعه هخامنشی(برسر شهریاری) او را مجبور می کند که هرآنچه بدست آورده را به پشتیبانی اورمزد نسبت دهد. " هیچ کس را جسارت اقدام در برابر کئومات مُغ نبود... تا اینکه من رسیدم. آنگاه من بس از اورمزد یاری خواستم (و) اورمزد مرا یاری داد"(پیشین ص48).
تا اینجا چند نکته: اول آنکه حکومت داریوش حکومتی دینی است. ارجاع مکرر به اورمزد و پشتیبانی از داریوش مقدمه این نتیجه است. دوم اینکه جامعه ایران در زمان داریوش نیز جامعه ای دینی است چراکه در جامعه ای که مُغ به شهریاری می رسد و شاه به عنوان حاکم سیاسی مجبور می شود همه اعمال خود را به پشتیبانی اورمزد نسبت دهد لااقل در رده حاکمان و حاکمیت که اطلاعات تاریخی از آن در اختیار است جامعه ای دینی قلمداد می شود. اگر غیر این باشد باید در عاملیت و نخبگی گوماتا و داریوش هردو شک کرد. امید است ادامه یابد ان شاء...
کتیبه داریوش (بخش نخست)
به عنوان باستان شناسی با تخصص پیش از تاریخ، کتیبه داریوش را خواندم. همانکه بر سینه کوه بیستون است. همانکه به سه زبان روز آن زمان نوشته شده: فارسی باستان، عیلامی هخامنشی و آکدی(اکبر زاده 1388،ص9). زبان اصلی آن کتیبه را نمی دانم. به زبان امروزی ترجمه شده بود، من آن ترجمه را خواندم. منظورم اینکه با طناب مترجم به چاه رفتم و مسئولیت ترجمه البته با مترجم است نه با اینجانب.
وقتی ترجمه کتیبه را می خواندم به یاد "کهریزک" و "فرودگاه امام خمینی" افتادم. کهریزک ناحیه ای در جنوب تهران است که در ماه های اخیر به سبب وجود بازداشتگاهی در آنجا مشهور شده است. من البته درباره امروز و مسائل جاری امروزی بحث نمی کنم، بحث من در مورد باستان شناسی است. باستان شناسی کتیبه داریوش بر کوه بیستون. چرا به یاد کهریزک و فرودگاه افتادم؟ در منابع باستان شناسی کهریزک نام اثری باستانی است که بوسیله سیف ا... کامبخش فرد کاوش شد و در آنجا نامبرده کوره های تولید سفال خاکستری را معرفی کرد(نک به تهران سه هزار و دویست ساله نوشته کامبخش فرد). منظورم از فرودگاه امام خمینی مرقد آن بزرگوار که بین کهریزک و بهشت زهرا واقع شده البته که نیست. منظورم اثر باستانی دیگری است که در محدوده فرودگاه بین المللی امام خمینی هنگام ساخت آن فرودگاه به آن برخورد شد و بوسیله همکار ارجمند جناب آقای جعفر مهرکیان کاوش شد. او نیز در آن اثر که گاهی "معمورین" نیز معرفی می شد و خود نامبرده هم گویا قبلا جعفرتال بلاغی خوانده می شده است، آثاری از سفال های خاکستری در جنوب تهران معرفی کرد. اگر از یاد نبرده باشم سال های دهه 1370 ه.ش. که ما به بازدید کاوش در فرودگاه امام خمینی می رفتیم. او این اثر را بسیار مهم معرفی می کرد نه به آن سبب که در آن موقعیت واقع شده، بلکه به آن سبب که آثار استقرار دارندگان سفال های خاکستری در آن شناسایی شده بود. فرهنگی که اصولا آثارش در فلات ایران از گورستان ها بدست می آید و به تازه واردهایی نسبت داده می شود که پیشنه هخامنشیان هستند؟ حال می توانید مطمئن باشد که قصد وارد کردن بحث های امروزی به باستان شناسی را ندارم. آنچه از فرودگاه امام خمینی و کهریزک ذکر کردم آثاری است که معرف پیشینه هخامنشیان در حاشیه پایتخت معاصر ایران است.
یادآوری تئوریک: مدعیان باستان شناسی فرامدرن، ادعای مطالعه و پژوهش در مورد فرآیندهای فرهنگی بلند مدت را دارند. فرآیند هایی که با دید "فرازمانی" اضافه بر دید "درزمانی" به مطالعه خصوصیات فرهنگ ها می پردازند. فرآیند هایی که خصوصیات و صفات و ویژیگی های فرهنگ ها را فارغ از زمان و حتی مکان به بحث می گذارند. فرآیند هایی که انسان ها و فرهنگ شان را از آن نظر که انسان هستند در نظر می گیرند نه از آن نظر که "احمد" "محمود" یا "داریوش" و "خشایار" و "علی" یا "نقی" هستند.
کتیبه داریوش و مفاهیم آن که از طریق ترجمه آن به مفاهمیش دست یافتم، آنقدر تکان دهنده بود که هرچه تلاش کردم برآن فرد و کردارش مباهات کنم، نشد که نشد. اگر او و کاتبانش(دبیرانش) راست و درست نوشته باشد و آنچه نوشته انجام داده باشد، "مرا شرم باد که براو بنازم". همچنین مرا شرم باد که بر پیشنیان او یعنی کهریزک و فردوگاه امام خمینی ببالم. مرا نیز شرم باد که با دیدی انسانی و با رویکردِ مطالعه فرآیندهای فرهنگی بلند مدت بر پسینیان او مباهات کنم. اما مرا افتخاری خواهد بود اگر وجهی از فرهنگ را با دیدی فرازمانی و انسانی رونمایی کنم. چه آن فرهنگ در ایران زمین باشد چه در اروپا، افریقا، امریکا یا آلاسکا.
بررسی کتیبه داریوش
در بندهای ابتدای کتیبه، داریوش اجداد خود را معرفی می کند و سپس چنین می گوید: "بدین بهانه است که ما خود را از تخمه هخامنشی می دانیم"(اکبرزاده 1388ص45) در ادامه او خود را نُهمین از دودمانی پیوسته معرفی می کند که همگی شاه بوده اند و بند بعدی چنین است: "با خواست اورمزد است که من شاه هستم اورمزد مرا شاهی ارزانی فرمود" (پیشین همان صفحه). او همین مضمون را در طول کتیبه 69بارتکرار کرده است(تاکید و تکرار مثل شانتاژ رسانه ها)! از همین بند و تکرارش می توان حکومت او را حکومتی دینی دانست. یا لااقل چنین وانمود می کند و در کتیبه نوشته است.
در بند بعدی او سرزمین هایی را که برآنها فرامانروایی می کند، نامبرده، بروی هم 23 دهیو(ایالت) در هر بند برخواست اورمزد تاکید می کند. سپس کتیبه در چند بند ماجرای بردیا برادر کمبوجیه و گوماتای مُع را روایت می کند و از گسترده شدن دروغ در دهیو{ها} (ایالت ها) شرح می دهد. ماجرای مرگ طبیعی کمبوجیه را شرح کرده و اینکه گوماتای مُغ شهریاری را از او ستانده ... ( پیشین صص47- 46).
در روایت داستان گوماتا و بردیا و با دیدی پیش از تاریخی بدیهی است که به سادگی نمی توان همه آن روایت را واقعی دانست. داده های مادی نیز نیز در اختیار نیست و اگر هم هست تخصص این نویسنده نیست. اما شواهد و قراین متن و استدلال برآن ممکن است. لقب گوماتا نشان از جایگاه دینی او در جامعه هخامنشی دارد. کمبوجیه شاه یا حاکم سیاسی است. کشاکش بین این دو منجر به غلبه گوماتا یعنی دینیون برسیاسیون در روایتی می شود که قبل از داریوش روی داده است. داریوش در بافتاری که شرح داده و ما برآن شرحی اضافه کردیم؛ گوماتا را غاصب شهریاری معرفی کرده و خود را ناجی ایران و پس گیرندۀ جایگاه شهریاری معرفی می کند. چنین است که کشاکش او با دارندۀ جایگاه دینی در جامعه هخامنشی(برسر شهریاری) او را مجبور می کند که هرآنچه بدست آورده را به پشتیبانی اورمزد نسبت دهد. " هیچ کس را جسارت اقدام در برابر کئومات مُغ نبود... تا اینکه من رسیدم. آنگاه من بس از اورمزد یاری خواستم (و) اورمزد مرا یاری داد"(پیشین ص48).
تا اینجا چند نکته: اول آنکه حکومت داریوش حکومتی دینی است. ارجاع مکرر به اورمزد و پشتیبانی از داریوش مقدمه این نتیجه است. دوم اینکه جامعه ایران در زمان داریوش نیز جامعه ای دینی است چراکه در جامعه ای که مُغ به شهریاری می رسد و شاه به عنوان حاکم سیاسی مجبور می شود همه اعمال خود را به پشتیبانی اورمزد نسبت دهد لااقل در رده حاکمان و حاکمیت که اطلاعات تاریخی از آن در اختیار است جامعه ای دینی قلمداد می شود. اگر غیر این باشد باید در عاملیت و نخبگی گوماتا و داریوش هردو شک کرد. امید است ادامه یابد ان شاء...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر