مدخل
باستان شناسی معاصر دانشی مانند تاریخ معاصر است با تفاوت هایی که باستان شناسی وتاریخ از نظر منابع و روش ها و رویکردهای پژوهش دارند. تاریخ به منابع مکتوب متکی است باستان شناسی معاصر مانند باستان شناسی به داده های مادی، ساختارها و بافتارهای فرهنگی متکی است. باستان شناسی معاصر رویکردی فرامدن در باستان شاسی است که بیشتر به پژوهش هایی می پردازد که رسالت آزادی برای نوع انسان و مسائل کلی انسانی را پیگیری می کنند. این رویکرد تاکنون در انحصار غربیان بوده در ایران نیز به نظر می رسد پارادایمی با این رویکرد در شرف شکل گیری است. آنچه در این نوشته ها می نویسم، فرآیند تولد احتمالی پارادایم باستان شناسی معاصر از دیدی مشاهده گرانه در موردی خاص را تعقیب می کند.
لانه گزینی پارادایم
توضیح: لانه گزینی مرحلۀ پس از لقاح و بسته شدن نطفه است. یعنی زمانی که تخمک بارور شده به دیواره رحم می چسبد. این نوشته شماره 2 نوشته ای است که با عنوان : "شاید پارادایمی در نطفه" نوشته بودم. ادامه همان فرایند را توضیح می دهم.
مشاهده گر روایت می کند: سوژه یعنی فاعل شناسا. همانکه فاعلیت و انگیزه هایش به نظر من عامل اصلی شناخت است. همانکه رویکرد و خلاقیتش محور وجوه چندگانۀ شناخت است. همانکه موتور محرک پژوهش است. همانکه شناخت با او وجود پیدا می کند. همانکه آخر و اول پژوهش است. در این مورد دانشجویانی هستند که ترم های اخر کارشناسی هستند و پایان نامه دارند یا دانشجویان ترم دوم که موزه داری گرفته اند. کلا حدود 35 نفر دانشجوی کارشناسی باستان شناسی به اضافه استاد درس شان لیلا پاپلی که به نظرم برای به حرکت درآوردن موتور پژوهش یعنی این دانشجویان شبانه روز تلاش می کند. خودش هم به مثابه سوخت اتمی برای این پژوهش و موتور آن است.
ابژه( آنچه شناخت برآن و در مورد آن انجام می شود: مفعول شناخت) در این پژوهش ساختمان دانشکده هنر و معماری است. ابژه ای که به نظر باستان شناسان برای پژوهش باستان شناختی قابلیت ندارد. ابژه ای انقدر معمولی، در دسترس و از این نظر بی ارزش است که به ذهن کسی نمی رسد که ابژه باشد؛ آن هم برای دانش نخستین پرست و اولین جویی مانند باستان شناسی از نوع ایرانی آن. اما ابژه این خصوصیت را دارد که امروزی است در ارتباط با تاریخ معاصر است. همه گان می توانند با سئوالات مطرح در مورد آن ارتباط برقرار کنند. از معمار و تاریخی کار گرفته تا هنرمند و حتی عطار و بقال سرمحل. از دانشگاهی متخصص گرفته تا دانشجویان کنجکاو و مردم کوچه و بازار. اداری و اجرایی و ... اینها همه محاسن ابژه ای است که می تواند زمینه ساز فراگیری پارادایم شود. پارادایمی که حتی با مخالفت همکارانی که این پژوهش را باستان شناسی نخواهند دانست فراگیر و فراگیر تر خواهد شد. تناقضی مثل اینکه پژوهش را و ابژه آن را باستان شناسی ندانی و بعد اما برای انجام گمانه زنی در آن مجوز میراث فرهنگی را ضروری بدانی. چنانکه گروه باستان شناسی گروه سرگردان در بین گذشته های دور و گذشته های نزدیک چنین کرد. گروهی که هیچ ارتباطی با جهان معاصر و انسان های معاصر و مسائل معاصر برقرار نمی کند. خود را در گذشته در گذشته ها دور و نزدیک حبس کرده. گروهی که خود نیز شئی موزه ای شده و اموزش هایی که به قدمت نخستی ها دیرینگی دارند و ...
این ابژه اما از هر دری که واردش می شوی قابلیت های ابژه بودن برای باستان شناسی معاصر را دارد. اسناد مکتوب مانند پروانه ساخت در موردش وجود ندارد. یعنی در زمان معاصر است اما گاهنگاری می خواهد. گاهنگاری با روش های باستان شناسان همان ها که شواهد و قراین، داده ها و ساختارهای مادی را بعنوان واقعیت بررسی می کنند؛ نه انها که مدارک مکتوب را می خوانند و با طناب کهنه و فرسودۀ منابع تاریخی به چاه جزم اندیشی خود می روند. نه انها که بدون اینکه خود بدانند گور دانش خود را چنان گود می کنند، که توان بالا امدن از گور کنده برایشان باقی نمی ماند. در این حال و روز شکاف ابژه و سوژه کلا از میان برمی خیزد و هردو با هم در جامعه معاصر ایران دفن شده اند.
ساختار ابژه به اندازه ای چند لایه و پیچیده است که کافی است کنجکاوی پژوهش گرانه را رها کنی بدنبالش بی تعصب نخستین و اولین جویی راه بیفتدی. روایت ها در مورد انقدر حیرات افکن است و ابهام انگیز که تمام مشخصات حتی ابژه های باستان شناسی تاریخی – فرهنگی را دارد.
سوژه ها به ابژه رسیده اند در زمان معاصر بدون اینکه باهم دفن شده باشند. در بافتار جامعه معاصرخواستگاران چنین پژوهش کم نیستند. چون کسانی که می توانند با آن ارتباط برقرار کنند بسیارند. چراکه باستان شناسی معاصر نیز به اندازه تاریخ معاصر می تواند مشتری داشته باشد، اگر تعصبات عافیت اندیشانه همکاران ارجمند بگذارد.
باستان شناسی آینده: بخت واقبال پارادایم لانه گزینی کرده. فاعل اصلی این شناخت، چنانکه پیش بینی کرده بودم و البته در زمان آن پیش بینی، کلا بی خبر بودم رفتنی است. در این بافتار نخواهد ماند. یعنی نمی تواند بماند. اما برسر این پارادایم متولد نشده چه خواهد آمد. چنانچه تا تولد در محاق بماند و کورتاژ نشود. یعنی چیزی شبیه در نطفه خفه شدن را تجربه نکند. حیاطش به سوژه ها و رفتارشان در بافتار بستگی خواهد داشت. سوژه هایی که انگیزه های بسیار و طول زمان فعالیت قابل توجهی دارند. سوژه هایی که راه نو را یافته اند. صحنه ها را جسته اند و بازیگری در آن را تجربه می کنند. تنها اگر بطور بی ضابطه ای خودشان و انگیزه هایشان قلع و قم نشود دوام خواهند آورد. ایده آل ترین حالت آن است که در بافتار بصورت فکری امروزی بتوانند به حیاط غیر نباتی ادامه دهند. اگر چنین شود اگر پارادایم متولد نشود گفتمان شکل گرفته و امید برای پاردایم شدن آن باقی می ماند.
درود و بدورد
عمران گاراژیان
باستان شناسی معاصر دانشی مانند تاریخ معاصر است با تفاوت هایی که باستان شناسی وتاریخ از نظر منابع و روش ها و رویکردهای پژوهش دارند. تاریخ به منابع مکتوب متکی است باستان شناسی معاصر مانند باستان شناسی به داده های مادی، ساختارها و بافتارهای فرهنگی متکی است. باستان شناسی معاصر رویکردی فرامدن در باستان شاسی است که بیشتر به پژوهش هایی می پردازد که رسالت آزادی برای نوع انسان و مسائل کلی انسانی را پیگیری می کنند. این رویکرد تاکنون در انحصار غربیان بوده در ایران نیز به نظر می رسد پارادایمی با این رویکرد در شرف شکل گیری است. آنچه در این نوشته ها می نویسم، فرآیند تولد احتمالی پارادایم باستان شناسی معاصر از دیدی مشاهده گرانه در موردی خاص را تعقیب می کند.
لانه گزینی پارادایم
توضیح: لانه گزینی مرحلۀ پس از لقاح و بسته شدن نطفه است. یعنی زمانی که تخمک بارور شده به دیواره رحم می چسبد. این نوشته شماره 2 نوشته ای است که با عنوان : "شاید پارادایمی در نطفه" نوشته بودم. ادامه همان فرایند را توضیح می دهم.
مشاهده گر روایت می کند: سوژه یعنی فاعل شناسا. همانکه فاعلیت و انگیزه هایش به نظر من عامل اصلی شناخت است. همانکه رویکرد و خلاقیتش محور وجوه چندگانۀ شناخت است. همانکه موتور محرک پژوهش است. همانکه شناخت با او وجود پیدا می کند. همانکه آخر و اول پژوهش است. در این مورد دانشجویانی هستند که ترم های اخر کارشناسی هستند و پایان نامه دارند یا دانشجویان ترم دوم که موزه داری گرفته اند. کلا حدود 35 نفر دانشجوی کارشناسی باستان شناسی به اضافه استاد درس شان لیلا پاپلی که به نظرم برای به حرکت درآوردن موتور پژوهش یعنی این دانشجویان شبانه روز تلاش می کند. خودش هم به مثابه سوخت اتمی برای این پژوهش و موتور آن است.
ابژه( آنچه شناخت برآن و در مورد آن انجام می شود: مفعول شناخت) در این پژوهش ساختمان دانشکده هنر و معماری است. ابژه ای که به نظر باستان شناسان برای پژوهش باستان شناختی قابلیت ندارد. ابژه ای انقدر معمولی، در دسترس و از این نظر بی ارزش است که به ذهن کسی نمی رسد که ابژه باشد؛ آن هم برای دانش نخستین پرست و اولین جویی مانند باستان شناسی از نوع ایرانی آن. اما ابژه این خصوصیت را دارد که امروزی است در ارتباط با تاریخ معاصر است. همه گان می توانند با سئوالات مطرح در مورد آن ارتباط برقرار کنند. از معمار و تاریخی کار گرفته تا هنرمند و حتی عطار و بقال سرمحل. از دانشگاهی متخصص گرفته تا دانشجویان کنجکاو و مردم کوچه و بازار. اداری و اجرایی و ... اینها همه محاسن ابژه ای است که می تواند زمینه ساز فراگیری پارادایم شود. پارادایمی که حتی با مخالفت همکارانی که این پژوهش را باستان شناسی نخواهند دانست فراگیر و فراگیر تر خواهد شد. تناقضی مثل اینکه پژوهش را و ابژه آن را باستان شناسی ندانی و بعد اما برای انجام گمانه زنی در آن مجوز میراث فرهنگی را ضروری بدانی. چنانکه گروه باستان شناسی گروه سرگردان در بین گذشته های دور و گذشته های نزدیک چنین کرد. گروهی که هیچ ارتباطی با جهان معاصر و انسان های معاصر و مسائل معاصر برقرار نمی کند. خود را در گذشته در گذشته ها دور و نزدیک حبس کرده. گروهی که خود نیز شئی موزه ای شده و اموزش هایی که به قدمت نخستی ها دیرینگی دارند و ...
این ابژه اما از هر دری که واردش می شوی قابلیت های ابژه بودن برای باستان شناسی معاصر را دارد. اسناد مکتوب مانند پروانه ساخت در موردش وجود ندارد. یعنی در زمان معاصر است اما گاهنگاری می خواهد. گاهنگاری با روش های باستان شناسان همان ها که شواهد و قراین، داده ها و ساختارهای مادی را بعنوان واقعیت بررسی می کنند؛ نه انها که مدارک مکتوب را می خوانند و با طناب کهنه و فرسودۀ منابع تاریخی به چاه جزم اندیشی خود می روند. نه انها که بدون اینکه خود بدانند گور دانش خود را چنان گود می کنند، که توان بالا امدن از گور کنده برایشان باقی نمی ماند. در این حال و روز شکاف ابژه و سوژه کلا از میان برمی خیزد و هردو با هم در جامعه معاصر ایران دفن شده اند.
ساختار ابژه به اندازه ای چند لایه و پیچیده است که کافی است کنجکاوی پژوهش گرانه را رها کنی بدنبالش بی تعصب نخستین و اولین جویی راه بیفتدی. روایت ها در مورد انقدر حیرات افکن است و ابهام انگیز که تمام مشخصات حتی ابژه های باستان شناسی تاریخی – فرهنگی را دارد.
سوژه ها به ابژه رسیده اند در زمان معاصر بدون اینکه باهم دفن شده باشند. در بافتار جامعه معاصرخواستگاران چنین پژوهش کم نیستند. چون کسانی که می توانند با آن ارتباط برقرار کنند بسیارند. چراکه باستان شناسی معاصر نیز به اندازه تاریخ معاصر می تواند مشتری داشته باشد، اگر تعصبات عافیت اندیشانه همکاران ارجمند بگذارد.
باستان شناسی آینده: بخت واقبال پارادایم لانه گزینی کرده. فاعل اصلی این شناخت، چنانکه پیش بینی کرده بودم و البته در زمان آن پیش بینی، کلا بی خبر بودم رفتنی است. در این بافتار نخواهد ماند. یعنی نمی تواند بماند. اما برسر این پارادایم متولد نشده چه خواهد آمد. چنانچه تا تولد در محاق بماند و کورتاژ نشود. یعنی چیزی شبیه در نطفه خفه شدن را تجربه نکند. حیاطش به سوژه ها و رفتارشان در بافتار بستگی خواهد داشت. سوژه هایی که انگیزه های بسیار و طول زمان فعالیت قابل توجهی دارند. سوژه هایی که راه نو را یافته اند. صحنه ها را جسته اند و بازیگری در آن را تجربه می کنند. تنها اگر بطور بی ضابطه ای خودشان و انگیزه هایشان قلع و قم نشود دوام خواهند آورد. ایده آل ترین حالت آن است که در بافتار بصورت فکری امروزی بتوانند به حیاط غیر نباتی ادامه دهند. اگر چنین شود اگر پارادایم متولد نشود گفتمان شکل گرفته و امید برای پاردایم شدن آن باقی می ماند.
درود و بدورد
عمران گاراژیان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر