مقدمه
از اینکه متکلم وحده باشم و فقط بنویسم و کسانی بخوانند خسته شده ام. بیایید با هم تبادل نظر کنیم. بیایید بحث کنیم. بیایید روابط را دو جانبه و علمی کنیم. در نتیجه می خواهم شکل ارتباطات در وبلاگم را آزمایشی عوض کنم. یک طرف این رابطه خواننده گان هستند و اگر انها همکاری یعنی مشارکت نکنند و در بحث ها و اظهار نظرها حضور نداشته باشند این طرح شکست خورده و رهایش خواهم کرد. لطفا مشارکت کنید. اما اگر هم این کار را نکنید روشم را عوض می کنم. باز به در و دیوار می زنم تا راهم را پیدا کنم. هدف من تبادل نظر سازنده با شماست. مثل کلاس ها در تبادل نظر هم من و هم شما باید از این تبادل استفاده ببریم.
توصیف ( جلسه امروز در فرهنگسرای سیمرغ)
من امروز در یک جلسه در فرهنگسرای سیمرغ بودم. تبادل نظر در مورد یک همایش بود. این چون بخث من نیست به آن نمی پردازم. می دانید که من از سال 1369 یعنی دقیقا 20 سال پیش در این شهر نبوده ام. ابتدا تابستان ها را در آن شهر بوده ام. از حدود 10 سال پیش که ازدواج کرده ام تابستان ها را بطور گذری در این شهر بوده ام. اما با نیشابوری ها یعنی همشهریانم در جاهای دیگر مانند تهران نیز در ارتباط بوده ام. می دانیم که انسان ناسیونالیستی نیستم. یعنی زادگاهم را مرکز عالم نمی دانم. برعکس اگر دست خودم بود دوست نداشتم دراینجا بدنیا بیاییم اما این که دست ماها نیست.
امروز در آن جلسه تقریبا قیافه همه افراد برای من آشنا بود. نه انقدر اشنا که انها را بنام بشناسم بلکه انقدر اشنا که حافظه دیداری ام تایید می کرد که این افراد را قبلا دیده ام. برای مثال شهردار( روای ازدواج ما بوده و از طرف خانواده همسرم در مورد من تحقیق می کرده اما من او را تا امروز ندیده بودم این مورد را تنها بنام می شناختم) معاون شهردار از کسانی است که در مدرسه راهنمایی با من بوده. مترجمان در دوره دانشگاه با من بوده اند. در نتیجه در این شهر کوچک و در آن جلسه کوچک همه را می شناختم اما شناختنی که امروزی نبود. مربوط به ده ها سال پیش بود. من با مرور به حافظه و تامل و صحبت با انها توانستم اطلاعاتم را بروز کنم. سئوال ها:
1) حالا واقعا می توانم بگویم انها را می شناسم؟
2) آیا فاصله 20 ساله که من در زادگاهم نبوده ام مانند فاصله زمانی است که بین ابژه و سوژه در باستان شناسی وجود دارد؟
3) اگر شناختی که من پس از جلسه درباره آن توصیف کردم را در نظر بگیریم من در موقعیت باستان شناسی سنتی و تاریخی – فرهنگی هستم یا در موقعیت باستان شناسی که مبتنی بر انسان شناسی پژوهش می کند.
4) آیا موضوع و موقعیت من در این جلسه موقعیت و موضوع باستان شناسی است؟ منظورم اصلا همچین فعالیتی را می توانیم باستان شناسی بدانیم؟
5) من ابتدا هیچ نظری نداشتم پس از دیدن افراد و جمع بندی اطلاعات این موضوع به نظرم رسید این یک جمع بندی داده ها است. این موقعیت چه گروهی از باستان شناسان است؟
6) اگر از ابتدا مسئله و سئوال داشتم و به جلسه رفته بودم یعنی به گردآوری اطلاعات پرداخته بودم در آن صورت چه نوع باستان شناسی بودم.
7) اگر در جلسه در راستای کسب شناخت و مسئله پژوهشم پرسشنامه پر کرده بودم یا حداقل مصاحبه کرده بودم چه رویکرد باستان شناسی را بطور عمومی استفاده کرده بودم.
منتظر پاسخ ها و نظرهای شما هستم؟ انتخاب با شماست مانند امتحان ها می توانید تنها به 2 تا 4سئوال پاسخ دهید یا اصلا پاسخ ندهید!!
بدرود
عمران گاراژیان
از اینکه متکلم وحده باشم و فقط بنویسم و کسانی بخوانند خسته شده ام. بیایید با هم تبادل نظر کنیم. بیایید بحث کنیم. بیایید روابط را دو جانبه و علمی کنیم. در نتیجه می خواهم شکل ارتباطات در وبلاگم را آزمایشی عوض کنم. یک طرف این رابطه خواننده گان هستند و اگر انها همکاری یعنی مشارکت نکنند و در بحث ها و اظهار نظرها حضور نداشته باشند این طرح شکست خورده و رهایش خواهم کرد. لطفا مشارکت کنید. اما اگر هم این کار را نکنید روشم را عوض می کنم. باز به در و دیوار می زنم تا راهم را پیدا کنم. هدف من تبادل نظر سازنده با شماست. مثل کلاس ها در تبادل نظر هم من و هم شما باید از این تبادل استفاده ببریم.
توصیف ( جلسه امروز در فرهنگسرای سیمرغ)
من امروز در یک جلسه در فرهنگسرای سیمرغ بودم. تبادل نظر در مورد یک همایش بود. این چون بخث من نیست به آن نمی پردازم. می دانید که من از سال 1369 یعنی دقیقا 20 سال پیش در این شهر نبوده ام. ابتدا تابستان ها را در آن شهر بوده ام. از حدود 10 سال پیش که ازدواج کرده ام تابستان ها را بطور گذری در این شهر بوده ام. اما با نیشابوری ها یعنی همشهریانم در جاهای دیگر مانند تهران نیز در ارتباط بوده ام. می دانیم که انسان ناسیونالیستی نیستم. یعنی زادگاهم را مرکز عالم نمی دانم. برعکس اگر دست خودم بود دوست نداشتم دراینجا بدنیا بیاییم اما این که دست ماها نیست.
امروز در آن جلسه تقریبا قیافه همه افراد برای من آشنا بود. نه انقدر اشنا که انها را بنام بشناسم بلکه انقدر اشنا که حافظه دیداری ام تایید می کرد که این افراد را قبلا دیده ام. برای مثال شهردار( روای ازدواج ما بوده و از طرف خانواده همسرم در مورد من تحقیق می کرده اما من او را تا امروز ندیده بودم این مورد را تنها بنام می شناختم) معاون شهردار از کسانی است که در مدرسه راهنمایی با من بوده. مترجمان در دوره دانشگاه با من بوده اند. در نتیجه در این شهر کوچک و در آن جلسه کوچک همه را می شناختم اما شناختنی که امروزی نبود. مربوط به ده ها سال پیش بود. من با مرور به حافظه و تامل و صحبت با انها توانستم اطلاعاتم را بروز کنم. سئوال ها:
1) حالا واقعا می توانم بگویم انها را می شناسم؟
2) آیا فاصله 20 ساله که من در زادگاهم نبوده ام مانند فاصله زمانی است که بین ابژه و سوژه در باستان شناسی وجود دارد؟
3) اگر شناختی که من پس از جلسه درباره آن توصیف کردم را در نظر بگیریم من در موقعیت باستان شناسی سنتی و تاریخی – فرهنگی هستم یا در موقعیت باستان شناسی که مبتنی بر انسان شناسی پژوهش می کند.
4) آیا موضوع و موقعیت من در این جلسه موقعیت و موضوع باستان شناسی است؟ منظورم اصلا همچین فعالیتی را می توانیم باستان شناسی بدانیم؟
5) من ابتدا هیچ نظری نداشتم پس از دیدن افراد و جمع بندی اطلاعات این موضوع به نظرم رسید این یک جمع بندی داده ها است. این موقعیت چه گروهی از باستان شناسان است؟
6) اگر از ابتدا مسئله و سئوال داشتم و به جلسه رفته بودم یعنی به گردآوری اطلاعات پرداخته بودم در آن صورت چه نوع باستان شناسی بودم.
7) اگر در جلسه در راستای کسب شناخت و مسئله پژوهشم پرسشنامه پر کرده بودم یا حداقل مصاحبه کرده بودم چه رویکرد باستان شناسی را بطور عمومی استفاده کرده بودم.
منتظر پاسخ ها و نظرهای شما هستم؟ انتخاب با شماست مانند امتحان ها می توانید تنها به 2 تا 4سئوال پاسخ دهید یا اصلا پاسخ ندهید!!
بدرود
عمران گاراژیان
۲ نظر:
حتما درآینده در بحث هایتان شرکت خواهم کرد.اینو میگم که بدونید یکی از به قول بچه ها، پایه هاتون هستم،در حالیکه فعلا شرایطم اجازه نمیده.
مشغله ها ودل مشغولی ها مارو از خوندن وبلاگ های مورد علاقمون وآپ وبلاگ در پیتمون(وبلاگ خودم) دور کردهتنها چیزی که دوست دارم وفقط وقتشو دارم بگم اینکه این روزا با دیدن چهره های ÷پپی در پی مارادونا که بیشتر از مسی ودیگر بازیکنان به تصویر کشیده میشه ناخداگاه یاد شما میوفتم وشخصیت مارادونا رو منهای بی ادبیش وقدکوتاه وهیکل تپلش به شما تشبیه می کنم ازاین لحاظ که با بچه هاش فوق العاده راحته ازاین لحاظ که پرستیژمربیارو کناگذاشته وخیلی راحت کنازمین توپ رو با یه روپایی قشنگ به بازیکنانا می ده واز این لحاظ که بی باکه وپته ی همه رو رو آب می ریزه.
البته دل مشغولی من توی این روزا فوتبال نیست اگه سوتی نداه باشم ولی تماشای فوتبال جزئی از زندگی روزمرمه
ان شا..اله که توی وبلاگتون مشارکت خواهیم کرد.
همچنان دوستتان داریم مارادونای بوعلی سینا . .
ارسال یک نظر