با سلام
از راه نسبتا دوری امده است. سلام و عیلک وارد می شود. نقش مایه ها را گردآوری کرده. از روی فرشینه های خراسان شمالی. تک تک روی هم چیده. نگاه می کنم. کافی است چیزی بپرسم. شرح می دهد. به نظرم شرحی بیطرف. با بیان مشکلات در کاری که روبه اتمام است. دارم تلاش می کنم درباره اصالت آن نقش ها مبناهایی استخراج کنم اما فی البداهه چقدر سخت است. مواردی به نظر می رسد. شتر همانکه دوکوهانه است بومی این بوم است. پس واقعیت هایی که بومی این بومند می توانند اصالت را نشانی باشند. انسان ها اقوام مهاجر که به این منطقه امده اند. با خود مضامینی را اورده اند. اما اگر بومی محل زندگی قبلی شان باشند در این معناهایشان احتمالا دیر نخواهد پایید و ... اما در اخر گفتگو تازه متوجه می شوم نقش هایی که تکرار می شوند. چرا ینها را در نظر نگرفته ایم.
صبح در گرگ و میش صبح در گرگ و میش خواب و بیداری. قرار است برای ورزش بروم. ورزش تکرار می شود نقش هایی که تکرار می شوند. تکراری خطی شاید یعنی تکراری در زمان ایا می تواند معنای برای معناهای گم شده باشد. تکرار خطی نقش تکرار خطی در زمان خیلی خیال بافی است اما بزور می تواند معنایی را نشانه رود... تمام تلاشم این بود که رویکرد پژوهشگر اضافه بر برداشتی خطی از زمان و تاریخ بسوی برداشتی کلی و بدون زمان از انسان و فرهنگ انسان سوق داد شود. به انسان و محدودیت های تکنیکی اش. به بوم ها ارجاع دادم. به مهاجرت انسان ها به عاملیت انسان ها نپرداختیم. اما سئوال چگونه می شود هم انسان را در نظر بگیریم و هم زمان را ترکیبی از هر دو. انسان در هر زمان مد نظر من نیست چون گیر می افتیم. انسان با اقتضاهای انسانی اش مثل سطح تکنولوژی در هر زمان. انسان و محدودیت هایش. انسان و شباهت هایش که نقش های مشابه را ممکن است پدید اورد. انسان و معناهایی که تکرار می کند در زمان و مکان بازهم شباهت ها را پدید می اورد.
تصویر را اضافه کردم بعنوان مثالی برای نقشی که تکار می شود اما خطی هم هست هم نیست و انسانی که مهاجرت تصویر: نقشی از سفال های جنوب غرب ایران که در خانه همدان به تصویر کشیده بودیم. با رفتن از انجا برآن خانه ماند.کرده و تصویر را باخودش نیاورد چون تصاویر و نقش مایه بر معماری غیر قابل حمل بود. اما یادمان نرود او می تواند تصویر را در بوم جدید بازتولید کند....
این متن فی بداهه بازهم آن پژوهشگر را سر در گم تر خواهد کرد. اما سردر گم شدن بهتر از زود به نتیجه رسیدن است باور کنید. چون بزودی راهش را خودش پیدا خواهد کرد
۳ نظر:
درمورد نقش آدم هایی که دستشون توی دست همه، یه چیز خوشمزه بگم اینکه به ما گفتند اینها دارند کردی میرقصند واصالت رقص کردی رو می رسونه وهمچنین
شادبودن ایرانیان اول.
که بادومیش موافقم واولیش خنده داره
استادخونتون خیلی خاص میشه
سلام..
سلام.از دو روز پیش که این مطلب رو خوندم بارها مطالبی نوشتم و خواستم براتون بفرستم ولی باز منصرف شدم.چون شک داشتم که منظورتان را درست فهمیده باشم.پیدا کردن ریشه نقوش در این مرحله برای من تقریبا کاری محال است.بسیاری نقش فرش پیدا کردم که کاملا با نقوش سفالهای نوسنگی مس و برنز در جنوب شرق آسیا همانندی داشتندوتقریبا به این نتیجه رسیدم که هفتاد درصد نقشهای ترکمن بر پایه این نقوش اصلی طراحی شده اند.یعنی اگر چه در طول زمان پیچیده تر شده اند اما ویژگی های اصلی خود را حفظ کرده اند، اما اینکه در دوره مثلا نوسگی کدام قوم یا قبیله این نقوش را با خود از کجا آورده است در هاله ای از ابهام باقی می ماند.چرا که احتمال دارد اقوامی مهاجر که مثلا از مرکز ایران به آنجا کوچ کرده اند این نقوش را با خود آورده باشند و نمی توان گفت که این نقوش حتما بومی منطقه هستند!!!!!!اما سئوالی که دارم این است چطور این نقوش در طول قرنها و هزاره ها تکرار میشوند ولی همه ویژگیهای تقریبا مشترکی دارند.گویی که همه آنها در دل یک قبیله یا فرهنگ متولد شده اند.مگر نه اینکه اقوام مختلفی در طول قرنها به این منطقه آمده اند و نقشهای جدیدی با خود آورده اند پس این یکپارچگی از کجا حاصل میشود؟؟؟؟ساناز حیرانپور
به نظرم نوشته چند مورد دارد که شاید ناشی از دیدی کلی باشد. اول انکه نقوش نوسنگی که در مناطق گسترده مثل فلات ایران همسانی هایی دارد در نقوش مشاهده نشده.
دوم اینکه نقوش دوره های مس- سنگی و مفرغ در اکثر موارد با هم تفاوت اساسی دارند و طی منطقه گرایی و احتمالا بومیت گرایی سفال های نقش دار تنها در نواحی محدودی در اوایل عصر مفرغ تداوم داشته وگرنه سفال های خاکستری در شمال شرق و سفال های نخودی هر دو گروه در عصر مفرغ در منطقه مشاهده شده است.
ضرورتا نوسنگی مس- سنگی و مفرغ در منطقه تداوم پیوسته ندارد لااقل پژوهش های اینجانب این موضوع را تایید می کند.
سئوال اخری ساناز عزیز بسیار مشکل است. تکرار می تواند تداوم سنتی در بومی باشد که کمتر در آن سنت ها و نقشمایه تطور می یابند. چنانکه بحث کردیم می تواند حاصل اقتضاهای تکنیکی و مواد باشد. می تواند نتیجه کلی کردن نقشمایه ها بوسیله ما باشد مثلا بافتارشان را از انها بگیریم فرش ، سفال ... روی چه هستند خردترین مقیاس بافتار است
می تواند واقعا نتیجه منشاء یکسانی باشد که در زمان های بعداز رواج مثلا در سفال در فرشینه ها مشاهده شود. و در نهایت سنتی ترین برداشت می تواند مثلا سنت نقشی - تکنیکی آتاک مرکزی با تاکید بر قره تپه آرتق نزدیک لطف اباد باشد که به دلیل یا به دلایل بسیار متعدد در دوره های بعد در منطقه ای گسترده پخش و بصورت تداوم در روی چیزی هایی غیر از سفال مشاهده شود. البته مشکل روشی اینکه دست بافته های آن دوره مس- سنگی را می گویم در اختیار نداریم. شاید یک پارچگی نتیجه چند عامل است از جمله محدودیت منابع معاصر ما. یا می تواند نتیجه گرداوری اطلاعات با روش های غیر نمونه برداری اماری باشد.
می دانم رویکرد من با شرایط کنونی پژوهش شما متناسب نیست اما لازم است اول در اطراف پرسه بزنیم تا عاقبت راه یا راه ها را پیدا کنیم. افسوس که وقت تنگ و پژوهش رو به پایان است. افسوس
ارسال یک نظر